چنان که مستم هستم
چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۱۴ ق.ظ
تو آن فراموششدهای که وقت شنیدن موسیقی، قلبم را گرم میکنی.
به وقت تماشای آسمان، وقتی دلش از هجوم جاده شکافته میشود.
به وقت انتظار میان بخار چای و نگاه.
به وقت تنهایی انگشتانم،
به وقت شبهای خالی،
به وقت پوچی لحظات...
تو آن فراموششدهای...
ای الههی ناز،
این غم جانگداز ز خاطرم نرود با فراموشی...
- ۰۲/۰۹/۲۲
خودت
خودت را به چیزی آویزان کن
به شعری
سازی
رقصی
سیگاری...
دو پیک از مانده شرابی.
چشمهایت را ببند
گوشهایت را بخوابان
سکوت صدای بلندِ دور زدنهای جهان است
تا به دوردستهای خاموش پرت نشده ای.
آویزان شو