بریم کوه حواسمو از اونجا پرت کنم؟
امروز چند شنبهس؟ چندمه؟ من کجام اینجا کجاست :))
من واقعا نمیدونم امروز چند شنبهس؛ فقط میدونم ما جمعه شب حرکت کردیم و شنبه صبح حیران بودیم. نصف روز در حال انجام کارهای خونه هستم. باقیش هم به گشت و گذار این اطراف. ننه جانمون سنش بالاست؛ فکر میکنم هشتاد و شش اینطورا. کمرش کاملا خمه. به سختی راه میره و تنها زندگی میکنه. به خاطر همین نمیشه انتظار داشت که بتونه کار کنه و دور و اطرافش تمیز باشه. اینه که ما هر وقت میایم، دست به هر چیزی میزنیم، یهو میبینیم دو ساعته داریم همون دور و ور بشور بساب میکنیم. مثلا نمکدون رو برمیداری میبینی یا خود خدا همه جور رنگی روش هست سیاه، نارنجی، زرد و... :)) یا مثلا میای سبزی بشوری با سبدی مواجه میشی که روش تارعنکبوت بسته :| باقی چیزها رو هم همینطور در نظر بگیرید.
ولی واقعا پیری، به این شکلش، خیلی سخته. اینکه راه رفتن و ایستادن و تمیزکردن اطرافت ناممکن بشه. کمکم مغزت تحلیل بره، اخلاقت هم بچهگانه بشه. من که ترجیح میدم پنجاه سالگی بمیرم.
اون روزی یادم نیست ننه چی داشت میگفت بهم که یهو انگار آدما رو قاطی کرد. میگفت شوهرت اوناها، تو باغه. گفتم اون شوهرم نیست بابامه :| گفت شوهرته دیگه :/ یکم نگاهم کرد گفت تو دختر کی هستی؟؟!! یک لحظه ترسیدم ازش. عمهم میگفت جدیدنا قاطی میکنه...
خلاصه غمانگیزه دیگه...
بله عرض میکردم که من نمیدونم کجای تقویمیم و دلم هم نمیخواد بدونم.
فعلا غرق شدم تو طبیعت، دلم میخواد هیچی یادم نیاد.
کاش اصلا منم مثل ننه اختلال حواس داشتم!
عکس، دستهای از گلهای خودروی کوهی
پینوشت: فردا صبح ساعت پنج قرار کوه داریم :/ خودمو بزنم به خواب؟؟؟
- ۰۲/۰۴/۰۶
«همیشه به سفر» رو خیلی خوب داری توی زندگیت اعمال میکنی😂
نوش جونت🌻
بودن توی طبیعت به هر دردی جوابه :))
چقدر نیاز دارم برم توی طبیعت بکر🌱