یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

کافِ ترمینال

سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵ ق.ظ

دارم می‌رم تهران. باز دوباره دارم تو این اتوبان خشک و بی‌آب و علف کش میام. هوا یه جوری گرمه که انگار جهنمه و با نتایج اعمالم رو‌به‌رو شدم. بچه‌ها هم همینطور تو دست و پام می‌پلکن و رشته افکارِ مزخرف و بیخودمو پاره می‌کنن.

دیروز یکی ازم پرسید اینکه تو روان‌شناسی خوندی بهت کمک نکرده حالت رو خوب کنی؟ گفتم نه! فقط یه سری اطلاعات راجع به شرایط روحیم دارم همین. 

بعد داشتم فکر می‌کردم ولش کن اصلا یا حالم بهتر میشه یا نمیشه دیگه. دنیا دو روزه. منم یه سری چیزا رو تجربه کردم، باقی چیزا هم که نشد تجربه کنم و دلم می‌خواست دیگه جهنم‌. بالاخره یه چیزی میشه.

حالا  یه سری آدم هم هستن که خیلی هدف دارن، آرزو دارن، براش تلاش می‌کنن، بهش می‌رسن، همه که اونجورکی نیستن. یه عده هم مثل من مثل خر تو گِل گیر کردن.

خیلی حرفا به دلم مونده که بنویسم اما از بس ننوشتم و قایمش کردم پشت یه مشت آسمون ریسمون که خودمم عادت کردم به این یاوه‌ها.

می‌دونم این دست نوشته هم مثل حال و روز هفته‌ی گذشته‌م سیاهه. عیب نداره حالا اگر چندین سال پیش اینا رو نویسنده‌های معاصر اون سال‌ها نوشته بودن یه اثر فاخر میشد برای خودش. والا! مثلا من تو یکی از کتاب‌های صمد بهرنگی، فکر کنم تو قالب نامه بود اگر اشتباه نکنم، خوندم نوشته بود گاهی در تنهایی میگوزم. و بعد سعی میکنم بلندتر بگوزم. حالا اون صمد بهرنگیه دیگه! یه نسخه سانسور نشده و عتیقه بود در واقع. شاید توی چاپ‌های جدید سانسور شده.

یه چیزی هم که تو زندگی ما خانم‌ها روی تمام اتفاقات اطراف، تصمیم‌گیری‌ها، نوع نگاه، طرز برخورد با اطرافیان و کلا همه چیز و همه چیز تاثیر داره، تغییرات هورمونی قبل از پریوده. حالا این دوره هر چقدر طولانی بشه، زجر و عذابش هم کش میاد.

واسه همینه که چند روزی میشه دارم خون گریه میکنم! دنیا رو هم سیاه و لجن میبینم. از علت‌های عقب انداختنم هم می‌تونه سفرهای استانیم و این آب به آب شدن‌های زیادتر از حد معمول باشه. حالا ربطش چیه نمی‌دونم! منم فقط شنیدم که اینم می‌تونه تاثیر بذاره. اصلا نمی‌دونم هم علمی هست یا نه.

احساس می‌کنم تا کمر تو قیرم. تنها کاری هم که می‌کنم اینه که گاهی یه دو مشتی از این قیرا برمی‌دارم می‌ریزم تو سرم! 

از صبح تا شبم هزار بار میگم خاک بر سرم طفلی این بچه‌ها چه مامان دیوونه‌ای دارن، نیم ساعت بعد عر می‌زنم میگم خدایا شکرت اینا رو دادی بهم.

با همین حالِ خل‌بازیم تقریبا پنجاه درصد خونه رو مثل دسته گل کردم، به قدری تمیز، که مثل دندونِ آدم بدجنسا تو کارتونا برق می‌زنه. حالا بقیشو برگشتم می‌سابونم. 

ولی تمیزی هم سخته ها، الان که مبلا رو انقد سابیدم و مثل روز اولش شده دلم نمیاد کسی روش بشینه، دوست دارم هرکس رفت سمت مبلا جیغ بزنم نشیییییین.

فکر کنم باید کم‌کم بگم سلام پایتخت :) البته چند دقیقه قبل نزدیک بود گیسو به فنامون بده و نرسیم تهران؛ من هر وقت میشینم تو ماشین اول درو قفل می‌کنم نمی‌دونم این دفعه چرا یادم رفت! تکیه داده بودم به در، گیسو تو بغلم و داشتم تایپ می‌کردم که درو باز کرد :| سریع خودمونو کشیدم اون‌‌ور و درو بستم. از فرق سر تا نوک پام اول یخ زد بعد داغ شد و رسما ترک برداشتم. 

 

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۱)

نمیشه منم ببری حیران 😭😭😭🤣🤣🤣

خوش بگذره عزیزم 🥰😘

پاسخ:
خواهش میکنم تشریف بیارید 😌😍♥️ 
قربونت عزیزم 😘
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">