یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

یه آسمون پر از ماه و خورشید

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۳۴ ق.ظ

تصورم این بود که غار علیصدر داخل شهر هست و ما باید بریم یک جایی مثل کنار یک رودخانه و بعد سوار قایق بشیم و کمی بعد از یک دهانه‌ی بزرگ وارد بشیم.

اما بعد متوجه شدم که هفتاد کیلومتر رانندگی از بین اون همه زمین زیبا لازم هست تا تازه به اون منطقه نزدیک بشیم. زمین‌هایی که همه کاشته شده بودند و من از توی ماشین و در حال حرکت فقط گاهی سیرها رو تشخیص می‌دادم و متوجه نمی‌شدم بوته‌هایی که گل‌های ریز سفید داشتند گوجه هستند یا فلفل یا خیار. اما تا چشم کار می‌کرد بودند‌. خیلی زیاد. دو طرفمان دشت‌های بزرگی بود که تَهش پیدا نبود. چشم من به دیدن این نوع از طبیعت عادت نداشت. البته به غیر از دشت بابونه‌ی فندق‌لو که بین حیران و اردبیل هست. جایی که هر چه نگاه می‌کنی، باز هم بابونه می‌بینی و تصور می‌کنی رفتی توی کارتون‌ها.

من همه جای همدان را تمیز دیدم، از جاده و طبیعت بگیر تا داخل شهر و بقیه‌ی جاها، و خیلی حس خوبی داشتم که حداقل اینجا آشغال ندیدم، راه شمال و جنگل و دریا که همیشه غمگینم می‌کنه از حجمی که از زباله و پلاستیک و کوفت و زهرمار می‌بینم. و همیشه فکر می‌کنم آدم‌هایی که این آب معدنی یا چیپس رو خوردند چطور دلشو داشتند که پرتابش کنند و اگر هر یک نفر اونو پیش خودش نگه می‌داشت و از پنجره ماشینش نمی‌نداخت؟

بعد از اینکه ماشین رو پارک کردیم هم کلی راه رفتیم و همین‌طور تابلوی به طرف غار رو دنبال کردیم، و از وسط دو تا بازارچه رد شدیم که به شدت با قلب من بازی کرد! پر از ظرف‌های سفالی و گیوه و اینجور چیزها ولی اصلا فرصت توقف نداشتیم، بنابراین من هنوز هم با همون گیوه‌های ده سال پیشم هستم و نشد که یکی نوشو بخرم :)) البته که هنوز هم ناز و گوگولی هستن و در قلب من جا دارن!

بعد از خرید بلیط در بازار سیاه! هم باز کلی راه رفتیم و رسیدیم به یک سالن انتظار، شبیه به سالن انتظار سینما مثلا، و زمانی رو در اونجا گذروندیم تا نوبت به پوشیدن جلیقه‌های نجات و ورود به دهانه‌‌ی غار و عبور از اون مسیر تاریک و نمناک و هیجان‌انگیز برسه.

این رو هم اضافه کنم که گیسو به قدری بهانه‌گیر و بداخلاق بود که میتونم بعد از این سفر  زرشک طلایی رو بهش اهدا کنم. تمام طول مدتی که راه می‌رفتیم هم بغل من بود و دست چپم یا بهتر هست بگم طرف چپ بدنم به علت حمل یک عدد میمون غرغرو کلا از کار افتاد.

هرچی به قایق‌ها نزدیک‌تر می‌شدیم ترس منم بیشتر میشد و تو دلم می‌گفتم غلط کردم! اما وقتی پامو گذاشتم داخل قایق و تکون‌هاش رو در اثر سوار شدن و جابه‌جایی خودم حس کردم واقعا وحشت‌زده شده بودم و قلبم داشت کنده میشد. 

تمام مدت، خودمو سفت کرده بودم و یه جوری گیسو رو گذاشته بودم بین خودم و عمه‌ش و چسبیده بودمش که انگار الان تمساحا میخورنمون. آلما که خوشحال و خندان با اون یکی عمه‌ش جلوی قایق نشسته بود و با اون چشم‌های کنجکاو و براقش به اطراف نگاه می‌کرد. 

من هر لحظه ترسم بیشتر میشد و وقتی به تابلوها نگاه می‌کردم که نوشته بود عمق چهار متر، پنج متر، هشت متر... و سیزده متر :| مدام به عمه بچه‌ها میگفتم وای می‌دونی زیرمون چند متر آبه؟ می‌دونی زیرمون چقدر خالیه؟ اونم می‌خندید و می‌گفت نگوووو دیوونه بهش فکر نکن. وقتایی که قایق میخورد به سنگ‌های دیواره‌ها رسما خودمو غرق شده می‌دیدم. خیلی عجیبه اون قایق فقط یه تیکه پلاستیکه و جون آدم رسما در گرو همون. چهار تا آدم رو یه پلاستیک و زیرش سیزده متر آبِ عمیق. من همین مشکل رو توی هواپیما هم دارم و از تصور اینکه زیرم چقدر خالیه حالم بد میشه.

اما خب این ترس من چیزی هم از لذت تماشای اون همه شگفتی کم نکرد. اینکه بدونی توی یکی از کهن‌ترین جاهای دنیایی. و اون همه سنگ با شکل‌های خاصشون که بیشتر شبیه به محتوای ناهوشیار مغز آدم هستند تا جلوه‌ای از طبیعت!

گیسو هم همچنان به بی‌قراری ادامه می‌داد و فقط می‌خواست ولش کنیم بره! آقای راهنما گفت بچه‌های زیر دو سال به خاطر کمبود اکسیژن تو غار بی‌قرار میشن میخواستم بگم ایشون چند روزه ظاهراً کمبود اکسیژن داره.

وقتِ برگشت دوباره محو تماشای اون دشت‌ها و بی‌نهایتیشون بودم. 

و یه چیز خیلی جالب؛ طرف راستم خورشید داشت غروب می‌کرد و طرف چپم قرص کامل ماه تو آسمون بود. 

 

این خورشید و ابرهای خیلی خوشگل اطرافش

 

اینم ماه 

 

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۵)

  • مهدیار پردیس
  • عمیق بودنش خیلی ترسناک نیست، مخصوصا اگه مثل من شنات قابل عرض باشه، ولی اون سردی آب و تاریکی کلی غاره که ترسناکش می‌کنه :))

    پاسخ:
    من شنا بلد نیستم که 🤦 
    بله سردی و تاریکیش هم :))
    من برای بچه‌ها سوییشرت بردم انقدر که تفاوت دما داشت. 

    من فکرکنم ده ساله بودم رفتم غارعلیصدر و درکی از مترها نداشتم خیلی :)) و وقتی پدرم گفت سقف خونه ما سه متره من محاسبه میکردم یعنی دو برابر تا سقف خونه ما عمقشه واااای :))) الان دقیقا همون لحظه ها برام تداعی شد و داداش طفلیم فقط هشت ماهه بود و طفلی جیک هم نزد چققققدرم با دوربین سونی انالوگمون عکسهای پر از نویز گرفتیم :))))

    حتما تو خاطر آلما میمونه این روز و چه قدر تو خوبی یاسی که میتونی خانواده پدر بچه هارو تحمل کنی و باهاشون حتی سفر بری :)

    پاسخ:
    عزیزم 😍😍 الهی
    من بار اولم بود 
    وای فکر کن نی‌نی 🥰 
    آخی چقدر همون عکسا خاطره‌انگیز و دوست‌داشتنی هستن. 
    آره آلما خیلی هیجان داشت. همش درباره‌ش حرف می‌زد...
    من تحمل نمیکنم عزیزم. لذت میبرم. با هم خوبیم. مثل یک خانواده واقعی. 
    من همیشه نظرم این بود که بچه‌ها باید لذت فامیل و خانواده رو درک کنن و همیشه سعی کردم روابط خوب و حسنه بمونه. ایزوله شدن خیلی آسیب می‌زنه. خودم ازش آسیب خوردم با وجود اینکه اون سال‌ها حتی بزرگ بودم. 

    سلام، چند شب پیش یهویی غار علیصدر اومده بود تو ذهنم و اینکه‌چقدر دوست دارم اونجا رو ببینم( شایدم متاثر از پست‌های شما در مورد سفر به همدان بوده) الان‌که از عمق آب و سردی و تاریکیش گفتید تو دلم‌ترس افتاد که ایا اگه برم جراتش و دارم برم داخل غار؟!

    پاسخ:
    سلام عزیزم 
    آره حتمن تاثیر داشته :) 
    ای جانم 😂 برو نترس. ترسش به لذتش می‌ارزه ☺️

    یه دوستی دارم معتقده مسافرت رفتن با بچه سیچه🤣🤣

    بچه‌ها به آب و هوا حساسن به غذا حساسن و کلی مکافات دیگه، کلا سخته 

    غار علیصدر رو من تا محوطه‌ش رفتم ولی چون دیر وقت رسیدیم و شلوغ هم بود و ما وقت نداشتیم قسمت نشد برم داخل، من کلا ترسی از اینجور جاها ندارم چون جاهای ترسناکتر از اونجا هم بودم:)

     

    پاسخ:
    😂😂😂 
    چاره چیه باید به دندون بکشیم اینا رو 😂 
    وای چه حیف تا اونجا رفتی داخل نرفتی 

    چه خوب چه جاهای هیجان‌انگیزی دیدی 😍
  • رهگذر دیوانه
  • به به چه عکسای قشنگی 😁😂😂

    پاسخ:
    بله بله 😁😍
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">