یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

هنوز هم درگیری شدید با عنوان

پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۵۴ ب.ظ

خب بالاخره ابرهای باران‌زا به شهر خاک‌زده‌ی ما هم رسیدند. یک عالمه رعد و برق و باران و طوفان‌. و حال من که تحت تاثیر احوال آسمان متغیر است، دلم تنگ میشد و بغض گلویم را می‌چسبید و مدام سعی می‌کردم فکرم را منحرف کنم. اما آخر سر وقتی بچه‌ها رفتند داخل حمام و آب سرد بود و مجبور بودم آن شیرِ سفتِ زیر پکیج را کمی شل کنم تا فشار تنظیم شود و زورم نمی‌رسید و مانده بودم حالا چطور گیسوی عاشق آب‌بازی را از حمام بیرون بیاورم، زدم زیر گریه. احساس استیصال می‌کردم و دلم می‌خواست فقط دو ساعت به حال خودم رها باشم و قرار نباشد بچه‌ای را ضبط و ربط کنم. دو ساعت هم نه، فقط نیم ساعت کسی آنها را تقبل کند و من بروم توی خیابان. زیر باران خیس شوم و برگردم.

امروز تلاش کرده بودم که فعال باشم و بتوانم کمی خانه را سر و سامان بدهم اما در نتیجه فقط لباسشویی روشن کردم و لباس‌ها را پهن کردم، گاز را آن‌طوری تمیز کردم که به دلم می‌نشیند، قیمه‌ی درجه یک پختم با پلوی زعفرانی و سیب‌زمینی سرخ شده‌ی ریز و برشته و به‌به. جاروبرقی هم کشیدم. حالا که فکر می‌کنم کم کار نکردم، مشکل اینجاست که خانه از پای‌بست ویران است :)) هرچه تمیز می‌کنی به نقطه‌ی صفر نمی‌رسی. و البته نیروهای تخریب‌چی هم در جبهه‌ی مقابل مشغولند. و البته که وقتی مشغولند مامان خیال‌پرداز و خُلشان در عالم خودش غرق است و حواسش نیست که تمیزکاری‌های اورژانسی کند و البته که سرعت تخریب همیشه از ساختن بیشتر است.

ساعت نزدیک یازده شده و چشم‌هایم از نگاه کردن به صفحه‌ی گوشی گرم شده و پتوی عزیزم هم در آغوشم کشیده. دلم می‌خواهد بخوابم. خوشبختانه در بدترین حالت‌های روحی‌ای که داشتم در به خواب رفتن مشکلی نبود فقط تا صبح هزار بار بیدار میشدم که خداروشکر برطرف شده.

چه چیزی لذت‌بخش‌تر از بی‌خیالی؟ دلم می‌خواهد بروم در آغوشِ بی‌خیالی و رهایی و چشم‌‌هایم را ببندم.

 

  • یاسی ترین

نظرات (۲)

همانا آغوش بی‌خیالی بهترین آغوش است :)) از طرف کسی که کوچکترین چیز خواب از چشماش میگیره

شیر آب رو چیکار کردی؟! 

 

کلی کار کردی خدایی ، دم شما گرررررم 

پاسخ:
به خداااااااا 😂 
الهی 🥲 

هیچی هنوزم سرده 😁😁😁  
حالا امروز ببینم چی میشه 
آلما که تا گفتم آب سرده اومد بیرون گیسو رو گذاشتم خودش یکم با آب ور رفت دید سرده خودش اومد بیرون با یه قیافه‌ی فاتحی گفت آب بازی کردم 😏 

قربون شما ❤️

عاشق نیروهای تخریبچی شدم،الهی،وقتی این واژه رو خوندم لبخند عمیقی نشست رو لبم.منم یکی از اینها دارم توو خونم،یاسی سبک نوشتنت منو یاد تکین حمزه لو میندازه،قلمش قشنگه و ظریف مینویسه،نمیدونم ازش کتاب خوندی یا نه،اما این کتابهای آخرش خیلی از دغدغه های "زن بودن"میگه،مثلا کتاب "زندگی شیرین" یا "وقتی که نازلی آمد" و ...،کاش تو هم کتاب مینوشتی،سبک نوشتنت خاصه و جوریه که آدم دوست داره نوشته هات رو پیوسته دنبال کنه.خوب باشی همیشه عزیزم

پاسخ:
عزیزم 😂😍 
خدا حفظش کنه برات. خونه‌ت همیشه پر از هیاهوی نیروی تخریبچیت 😁❤️ 
نشنیده بودم اسمشو. 
مرسی عزیزم لطف داری ♥️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">