یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

در آخرین ثانیه‌ی هوشیاری

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۲۷ ق.ظ

دلم میخواد خودمو بندازم تو یه کوله‌پشتی و برم یه جایی که هیچکسو نشناسم.

دلم خیلی شکسته.

حرفایی که همیشه تو دلم سنگینی میکردن و فقط اینجا میتونستم بگم یه طرف، اینکه بدونی کسی که این همه وقت خودشو دوست تو نشون میداد... 

وقتی صفحه رو باز کردم تا بنویسم، حس کردم یکی داره با پوزخند نگاهم می‌کنه...

کاش یادم بره...

کاش بگم به تخمم و بگذرم.

کاش این صفحه برام امن بمونه.

امشب دلم خیلی تنگ بود ولی... ولی نتونستم بنویسم.

اصلا اومدم که دو جمله بنویسم بلکه خوابم ببره ولی...

همش انگار یکی داشت با انگشت نشونم می‌داد و مسخرم میکرد.

کاش یادم بره.

کاش الان سرم یه جای امن و گرم و مهربون بود و می‌خوابیدم. 

 

  • یاسی ترین