آرومم کن، آخه بیتابه دلم
دیشب،
فلافل و سمبوسه، روی نیمکتهای چوبی، در حالی که داری عرق میریزی با نوشابههای تگری.
دلم میخواست حداقل یک هفته، شبانه روزی با فلافل تغذیه بشم، از بس که خوشمزه بود.
تو اون هوای داغِ داغ، هر طرف نگاهت میافته، خانمای بندری رو میبینی که چادرهای رنگیِ نازک دور خودشون پیچیدند و دستاشون پر از النگوئه. بعضیا هم از همون شلوار خوشگلا پوشیدن که روی قسمت مچش خیلی قشنگ کار شده.
منم هی عین این ندید بدیدا تند تند هوا رو بو میکنم میگم ببین چه بوی دریا میاد! انگار که پشت همین ساختمونا دریا باشه، میخنده و میگه آره چون واقعا پشت همین ساختمونا دریاس!
میگه بیا یه کوچولو هم شده الان بریم دریا!
بزن بریم :)
از خیابونی که سر تا تهش فلافلیه میگذریم و میرسیم کنار ساحل سنگی.
با من گوش کن
- ۰۲/۰۲/۲۹
سفر خوش ، عزیز دل💕💕💕