یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

گرمِ خوب

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۳۲ ق.ظ

به اولین تاکسی‌ای که رسیدم سوار شدم.

بدون اینکه بپرسم و شاید از روی مهمان‌نوازی، هرچه در اطراف می‌دید توضیح می‌داد؛ گفت اون کوه‌ها رو ببین، اینجا یه روزی دریا بوده، مثلا سه هزار سال قبل. ببین کوهاش تیزتیزیه، اینا رو آب شسته این شکلی شده. و من از تصور اینکه الان دارم با ماشین از جایی عبور می‌کنم که قبلا (خیلی قبلا) دریا بوده، حس عجیبی داشتم.

مثل حسم به هوا، که تازه و عجیب است؛ مدام دلم می‌خواهد بروم توی حیاط و هوای اینجا را امتحان کنم! گرم است اما دلچسب. خیلی گرم اما یک جور گرمِ مهربان. آهان! پیدا کردم! مهربان...

جنوبم اما انگار شمالم و این، شاید خاصیت دریاست، که مهرش را به اطراف می‌پراکند، تا تو مدام بخواهی در را باز کنی، بو کنی و هوا را به سینه بکشی و مزه‌مزه کنی.

هنوز از خانه بیرون نرفته‌ایم. تمام دیروز در حالت افقی و در حالی که حس می‌کردم هنوز توی قطارم و تکان می‌خورم، با چشم‌های بسته، مثل دیوانه‌ها، با ذوق حرف زدیم.

و اوی مهربانم که از ذوق آمدن من خوابش نبرده بود و حالش دست کمی از من نداشت. دیشب دراز کشیدم توی رختخواب تا آلما بخوابد، گفتم آلما خوابید میام آشپزخونه پیشت... ولی فکر کنم قبل اینکه سرم به بالش برسد خوابیدم!

هنوز چیزی ندیدم اما قبل از اینکه بیایم هم می‌دانستم، یعنی حس می‌کردم، همه چیز می‌تواند در پایین‌ترین نقطه‌ی نقشه، طور دیگری باشد؛ درست مثل انبه‌ی کال، که دیروز برای اولین بار خوردم!

  • یاسی ترین

نظرات (۲)

نوشه جااان این گرمای مهربان.

پاسخ:
مرسی عزیزم 😘❤️

ای جونم... دلمون خواست 😍😍😍 کاش یه روز منم بتونم جنوب برم و اونجا رو ببینم 😍😍😍

پاسخ:
الهی 😍😍😍 ایشالا ❤️🥹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">