من از یادت نمیکاهم
همه چیز برای یک ملاقات عاشقانه مهیا بود؛ تنی حمام رفته و با لوسیون خوشبو شده، موهایی نمدار و شانه شده، و قلبی که به وقت مسواک زدن بیقراری میکرد و از تصور در هم آمیختن بوسههایی گرم به هم میپیچید.
و باران که... شیشه پنجره را میشست و از دل او چه کسی یاد معشوقش را خواهد شست؟؟؟
زمان محکوم به تماشای لذت آدمیست.
و قلب انسان محکوم به فراموشی و فراموشی و فراموشی.
- ۰۱/۰۸/۲۶
زلف تو خیس و تنت سرد و هوا بارانیست
شاید آن مردِ پر از درد نمیخواستَتَت
بگو این باران ببارد روی خاطراتِ غمزَدَت
اشک دوران است و آهی بر دل سودا زدَت
دو بیت اول شعر یک شاعری هست که تغییرش دادم تا حس ضد حال بیشتر بشه. دو بیت دوم هم برای ضد حال زدنه بهت سرودم.
+ یک عدد آقای همکار حسود به اون بابایی که حتی تو مسواک زدن هم براش بیقراری میکردی :))
++ گاهی میخونمت