یاسی‌ترین

https://t.me/YasEnogheree

یاسی‌ترین

https://t.me/YasEnogheree

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

قصه‌های مدرسه

چهارشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ ب.ظ

چه کسی در ماه اول مدرسه رفتنش، سه تا کتاب، نگارش، علوم و ریاضی‌اش را گم کرده؟ دختر مامان‌. سه تا مداد و یک قاشق نیز هم. در به در دنبال این سه کتابیم و نیست. مطمئنم توی مدرسه گم کرده، اما چرا؟ چطور؟ و چگونه نمی‌دانم.

امروز دختر مامان برای اولین بار توی عمرش عضو کتابخانه شده... قلبم از فکر کردن بهش غرق شور و بغض می‌شود. کارت عضویتش را نشانم داد، گفتم یادت باشه به بابایی‌ت نشون بدی خیلی بهت افتخار می‌کنه. خدای من هنوز سواد درست حسابی ندارد🥺 عزیزکم.

امروز گوجه‌هایی که برای درس علوم باید می‌برد جا گذاشت! دوباره برگشتم مدرسه و برایش بردم، دلم نمی‌خواست وقتی معلم می‌گوید بچه‌ها گوجه‌ها روی میز آلمایم خجالت‌زده شود. 

گوجه را که تحویل دادم رفتم دفتر مدرسه، پی‌گیر کتاب‌های خجسته خانم بودم! با معلم پرورشی حرف زدم و قرار شد اسمش را برای سفارش تکی بنویسد، همان وقت مدیر آمد و متوجه داستان شد، گفت خانم مطمئن باشید الان خونه‌ی یکی از همکلاسی‌هاشه، اینا اولی هستن حواسشون نیست. پیدا میشه. ولی اگر نشد تهیه می‌کنیم. 

تشکر کردم و آمدم توی راهرو که بروم، مدیر آمد کنارم و با لحنی شرمنده در حالی که دستش را روی سینه‌اش گذاشته و خم شده بود گفت، معذرت می‌خوام میشه وقتی میاید مدرسه حجابتونو رعایت کنید؟ خیلی جانخوردم؛ توی جلسه هم عنوان کرده بود. نفس عمیقی کشیدم و گفتم من مگه چطوری‌ام؟ گفت هیچی... ولی اینجا مدرسه‌ی خاصه! با چشم‌های گرد شده گفتم خاص؟ گفت بله، مزین به نام ... علیه السلام. گفتم آهان. به هر حال من جور خاصی نیستم خیلی معمولی‌ام. گفت بله ولی رعایت کنید. گفتم من چادری نیستم خب، گفت نمی‌گم چادر، گفتم یعنی به چیزی که اعتقاد ندارم و کسی که نیستم تظاهر کنم؟ گفت حداقل شالتون رو یکمی بکشید جلو و گردنتون پیدا نباشه. مانده بودم برای آن همه معذرتی که بین همه‌ی جمله‌هایش می‌خواست معذب شوم یا از اینکه داشت بهم می‌گفت کس دیگری باشم خشمگین؟ در نهایت نگفتم باشه اما برای فرهنگ‌سازی و صلح، گفتم ضمنا ممنون از احترام و ادبتون.

 

وقتی داشتم برمیگشتم خیلی احساس بدی نداشتم چون حس می‌کردم با آرامش از خودم دفاع کردم، اما خیلی فکری بودم... می‌دانم روزی می‌رسد که این روزها برای‌مان خاطره‌اند... اما هر شبی که با آرامش سرم را روی بالش می‌گذارم، وجدانم برای افرادی که تاوان داده‌اند و خانواده‌هایشان درد می‌کند. از این که آن‌ها فدا شدند و پس‌فردا من قرار است طعم آزادی‌ای را بچشم که آن‌ها بهای سنگینی برایش پرداخت کردند.

 

این روزها شنونده‌ی قصه‌های تمام نشدنی آلما از مدرسه هستم؛ چیزهایی که به وضوح حداقل نیمی‌شان ساخته و پرداخته تخیلش هستند و مرا غرق لذت می‌کنند و یواشکی توی دلم می‌خندم. این روزها راجع به نرگس زیاد می‌شنوم، بغل دستی و رفیق صمیمی‌اش! که اول فکر می‌کرد اسمش نرگز است :) 

دیشب می‌گفت من و نرگس هیچ‌وقت با هم بی‌دوستی نمی‌شیم 🥺❤️

  • یاسی ترین

نظرات (۱۷)

من این روزها کسی به حجابم گیر بده حتی مودبانه به سرنوشتی دچار میشه که دو دقیقع بعد به هوش میاد میبینه دندوناش ریخته تو حلقش :))

+وااای دلم دختر مدرسه ای خوااااست 

عشششق کن 

پاسخ:
🤣🤣🤣 نه من دلم می‌خواد بدونن که به خدا ما هم ادب و فرهنگ داریم، ما هم انسانیم... نمی‌دونم والا شاید هم مغز من خیلی ایده‌آل‌گراست.
واقعا عشششششق... اولین‌هاش خیلی شیرینه❤️
  • شارمین امیریان
  • سلام

    از طرف منم بچلونش: محکم و بی‌رحمانه :)))

    پاسخ:
    سلام خانم دکتر
    ای جان 😍😍😍😂😂😂😂 بی‌رحمانه 

    ای جانم...بگو آخه بچه تو موقع برگشتن نمیگی پس این کتاب‌ها چی شد؟!

    دلم برای اون آدمی میسوزه که فکر میکنه با بیرون بودن مو و گردن تو قداست اون علیه‌السلام خدشه‌دار میشه و از این جفایی که در حق اون موجود مقدسش میشه دلش خون .همونهایی که می‌خواند مردم رو به زور بهشتی کنند.احمقهای بی‌خرد کی منقرض میشن 

    پاسخ:
    خودشو میاره تا تو حیاط من خوشحالم 🤣🤣🤣

    واللللله
    اصن من می‌خوام برم جهنم، از موهام آویزونم کنن، قیر داغ تو حلقومم بریزن، تو با بهشتت خوش باش 
    واقعا بی‌خرد...

    عزیزم،عزیزم، بی دوست نمیشیم! 

    توی اینهمه درد و گریه و سیاهی این روزا،این پستت عجیب لطیف بود، کشوندم بیرون ازین همه غصه،من فدات بشم اخه شلخته خانوم 😘

    درمورد مدیرشون برو خدارو شاکر باش گازت نگرفته، سال اول دبستان رفتم مدرسه دخترم اونم بخاطر پیامی که فرستاده بودن فلان روز بیایید، ساعت ۷ صبح با چشمای پف کرده ، آستین مانتوم کوتاه بود شبیه همه‌ی مانتوهایی که این سالها تولید شده و استینش تا مچ نمیرسه، همه چیمم مشکی ساده بود،با ماسک! مدیر پتیاره‌ش وقتی سلام علیک کردم پشتش رو کرد بهم، بعدم که دوباره صداش کردم داد زد که ما بیکار نیستیم هر کس و ناکسی میاد صدامون میکنه، الان که دخترم کلاس چهارمه هنوز مدیر رو‌میبینم سلام نمیکنم بهش، یه ادم لمپن بیسواد که فقط به واسطه‌ی شهادت برادرش به این جایگاه رسیده، کاش زودتر از شر این حروم‌زاده‌ها خلاص شیم

    پاسخ:
    ای جانم 😍😍😍
    به خدا اینا خودشونم نمی‌دونن دنبال چی هستن. من عمدا بهش گفتم من چطوری‌ام؟ که خودش یکمی فکر کنه که چرا باید به یه آدم که همیشه ویژگی بارزش ساده و معمولی بودن هست گیر بده؟ هرچند کلا گیر دادن اشتباهه ولی آخه من هیچ چیز جلب توجه کننده‌ای نداشتم. توام خوشگلی عزیزم اینا خوشگلا رو می‌بینن جای اینکه حس زیبایی شناسیشون کار بیفته حس گیر دادنشون فعال میشه 🤣

    امیدوارم 

    فقط نرگز و تمااااام 😁🤭😙😚

    پاسخ:
    به خدا 🤣🤣🤣🤣
  • ستاره درخشان
  • هیچ وقت با هم بی دوستی نمی شیم..عزیزم ...خیلی خوشگل گفته😚

    منم از اونایی بودم که کتاب بغل دستیمو همیشه خدا اشتباهی ورمیداشتم😀

    پاسخ:
    آره 😍😍😍🥺🥺🥺🥺

    ای لعنت بهت 🤣🤣🤣🤣
  • محبوب حبیب
  • سلام یاسی جون، خوبی؟ 

     

    آنقدر خندیدم از دست الما. دیگه کتابی مونده جا نگذاشته باشه :دی. 

    من بودم از. اون خانم می پرسیدم این تذکر که لازم می‌دونه بگه رو به خاطر تشخیص خودش میگه یا آموزش و پرورش یا مدیر یا ... ازش خواسته؟ 

    اگر ازش خواستن و مجبوره بگه اینو، معلومه چرا ببخشید ببخشید می‌کنه. هیچی. بگذریم ازش. 

    اگر تشخیص خودش بود، دفعه بعدی یه تذکر بهش بده! 

     

     

     

    آخ دوستی های این روزها. دختر منم نقاشی هایش عوض شد. تا حالا من و پدرش رو کنار خودش میکشید حالا دوستاش رو و معلمش رو. مدل نقاشی هایش فرق کرد حتی. اینقدر مجذوب شده. 

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم قربونت تو خوبی 
    سرررررخووووش 😂😂😂😂
    تذکر گرفتن خیلی حس بدی داره. امیدوارم روزی برسه که توی جامعه که می‌رم کسی به خودش همچین اجازه‌ای نده، حالا به هر دلیل...
    ولی اون ببخشیدی که می‌گفت یکم منو معذب کرد. زنی که حداقل پونزده سال ازم بزرگتره، چرا باید توی این موقعیت‌ها قرار بگیریم :/ 
    شایدم من زیادی احترام و ادب تو ذهنمه، شاید کس دیگه بود دعوا می‌شد 

    ای جانم ❤️❤️❤️ خدا حفظتون کنه برای هم

    عزیزم. خدا حفظش کنه این خانم کوچولوی کلاس اولی رو. 

     

    عضو کتابخونه شدن خییلی ذوق داشت خدایی و البته نرگز :) 

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️
    آرررره 😍😍😍

    واقعا دلم نمیخواد و در سطح خودم نمیبینم که من اون آدمی باشم که اینو به تو میگه. تویی که خودت پایه و اساس سلامت روان منو کلید زدی. ولی آلما رو برای adhd چک کردی؟ چون اینجانب خودم تمام عمر وسایلم رو تو‌ مدرسه گم کردم، زیاد و تندتند حرف میزدم، ورجه ورجه میکردم، تخلیم قوی بود و ۲۰ فاکینگ سال طول کشید تا فهمیدم adhd دارم.‌

     

    پ.ن: اگه دوسنداشتی اینو تایید نکن🧡 قلب به تو و کارت عضویت کتابخونه اون دلبر مو فرفری کوچک

    پاسخ:
    عزیزم 
    نه در حد ADHD نیست. ولی در حد گیجی و خنگولی مامانش هست 😂😂😂

    بوس و قلب به تو
    ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩
  • حامد سپهر
  • یاد یه خاطره‌ایی از مدرسه افتادم؛ توی کلاس یه کمد داشتیم که یه طبقه‌ش مختص اشیا گم شده بود ما هروقت مدادی یا خودکاری یا خط کشی تو خونه جا میذاشتیم میرفتیم سراغ اون کمد و ازش قرض میگرفتیم:))

    بهش میگفتین الان همون .... علیه السلام رو قسم بدم که از یه بچه‌ی بی بضاعت شهریه‌ نگیری اینکارو میکنی!؟ اگه به پیرویه باید همه‌جا پیروش باشی

    پاسخ:
    چه بامزه 😂😂😂 وقف بودن اون گم‌شده‌ها جالبه که صاحبشون پیدا نمی‌شده.
    مدرسه دولتیه شهریه نداره ولی کاسه‌ی گداییشون همیشه جلومون درازه، به هر بهانه پول می‌خوان. هفته‌ی اول یه کاغذ دادن آورد خونه، روش اسم تمام اماما بود و روز ولادتشون، نوشته بود ولی محترم هرچقدر می‌تونی کمک مالی کنی برای جشن جلوش بنویس! :| کاغذو انداختم سطل آشغال‌. دولتی که برای چپوندن مفاهیم خودش، برای شستشوی مغزیش از خودمون پول می‌گیره نویره والا 

    وای یاسی جون پاک کن را به همه لیست گمشده ها اضافه کن اینم بگم که بچه ها حتی ببین کتاب یک بچه دیگر را آوردن روشون نمیشه بیان پس بدن همینطور وسایل را برای همین باید همین مدیر مودب و مبادی آداب جزو قوانین مدرسه مرتب به بچه ها گوشزد کنن که وسایل گمشده و یا نیروی خدمات وسایلی که بچه ها جا گذاشتن را به دفتر تحویل بدهن . 

    ضمنا  تبریک فراوان  و ویژه هم برای بزرگ شدن آلما جان به امید روزهای روشن برای نوباوگان این سرزمین که الحق عزت و آبرو و جسارت را به معنای واقعی کلمه به مادران و مدیران و مسئولان پدیدار کردند.

    پاسخ:
    نمی‌دونم تو خاطراتم نوشتم مامانم نخ می‌کرد می‌نداخت گردنم یا نه 🤣🤣🤣🤣
    مدرسه‌شون انقد خر تو خره
    دو شیفت چهارصد نفرین
    در صدر لیست برنامه‌هاشون مسائل اعتقادیه...

    ممنونم عزیزم ♥️
    واقعا 

  • محبوب حبیب
  • خدایی یاسی این سوال رو به خاطر من ازش بپرس. 

     

    اگر تشخیص خودش بود و تو چیزی نگی مسیولی

     

     

    فرهنگ ما با حرف نزدن درست نمیشه.. .

     

    باید بهش تذکر بدی

     

    با همون متانتی که داری. 

    پاسخ:
    اینی که من دیدم قراره تا آخر سال هی بپیچه به پر و پام دفعه بعد ازش می‌پرسم 🤣🤣🤣🤣

    داداش ده ساله من وقتی فهمید که مرگم نه بلکه مریم

    به اندازه ده سال پیر شد😀😀😀😀

    من تا نه سالکی فکر میکردم خلیجه درسته نه خدیجه🤣🤣🤣

    پاسخ:
    وای خدایا 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
    عالی بود 
  • مریم بانو
  • من ازاونایی بودم که گم میکردم:|

    مامانم یه پاک کن خریده بود قد کتاب بود هربار یه تیکه ازش میبرید میداد بهم 

    منم هربار گم میکردم:)

    وای این خوبه رفته بودیم مشهد میخواستیم زیارت کنیم پونزده سالم بود 

    من اصلا روسری هم نمیپوشیدم اون موقع چه برسه به چادر!

    بعد خیلی شلوغ بود داخل چادرم گیر کرد بین جمعیت 

    یکم که زور زدم درنیومد ولش کردم بعدم که موند زیر دست وپا 

    وای مامانم حرص میخورد از سرخوشی من :) بماند چقدر از خادما حرف شنیدیم

    اخرشم یه چادر کهنه بهم دادن :)

     

    پاسخ:
    وای چقدر بامزه 🤣🤣🤣 هر بار یه تیکه می‌بریده!

    خدایا 🤣🤣🤣🤣🤣 خب چادرو ول کردی خودتو نجات دادی
    زیارت نیست که جنگه

     ماچ به آلما 🤣🤣

     

     

     

    پاسخ:
    😂😂😂😘😘😘😘

    وای آلما بیا بغلم:))

    چقدر اسمش قشنگه! البته نمیدونم این اسم وبلاگیشه یا اسم واقعیش😅

    تذکر مدیر مدرسه..... وای خدا چقدر مسخره و بی معنی

    پاسخ:
    متشکرم عزیزم
    اسم وبلاگیشه. اسم واقعیش از اینم قشنگ‌تر 😁❤️
    آره دیگه مسخره و بی‌معنی زیاده!

    دلم غش رفت براش. چندتا از دندوناش افتادن؟

    پاسخ:
    عزیزم 😍
    چهار تا.
    راستی الان که پرسیدی یه چیزی یادم اومد ازت بپرسم خانم دکتر،
    آلما وقتی خیلی کوچیک بود، فکر کنم هنوز دو سالش نشده بود، افتاد و یکی از دندون‌هاش از ریشه دراومد. دندون جلویی بالا سمت راست. 
    همون وقت که بردمش دکتر گفت اگر اجازه بده دندون یک روز توی لثه‌ش بمونه سفت میشه اما خب کوچولو بود و گریه می‌کرد ده بار دندونو گذاشتم سر جاش افتاد بیرون 🤣🤣🤣 دیگه بی‌خیال شدیم. چند روز بعد بردمش دندانپزشک کودک معاینه کرد گفت هیچ مشکلی نیست صبر کنید تا شش سالگی دائمیش درمیاد. اگر ظاهرش اذیتش می‌کنه بعد از سه سالگی بیارش براش یه چیزی بذارم اونجا. که بعد هیچ مشکلی نبود با ظاهرش. خیلی هم بانمک بود با یه دندونی که جاش خالی بود 😂
    حالا که دندوناش شروع کردن افتادن و دراومدن، اول دو تای پایین افتاد و سریع دراومد بعد دندونِ بغل اون دندون مرحوم 😁 و خیلی سریع لثه‌ش باد کرد و دائمیش زد بیرون اما جای اون دندون مرحوم هیچ اثری از آثار دندون جدید درش نیست، لثه‌ش باد نکرده. می‌خواستم ببرم دکتر...
    یعنی ممکنه درنیاد؟؟؟؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">