یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

مرده یا زنده؟ (۱)

دوشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۵۵ ب.ظ

فکر نمی‌کنم کسی اندازه‌ی من، از برگشتن به لانه‌ی خودش، به کنج امنش، به تنهایی‌اش، خوشحال باشد.

تنهایی‌ام؛ بدون هیچ‌کس. سکوت، سکوت و سکوت. ندیدن آدم‌ها، حرف نزدن با آدم‌ها، لمس نکردن‌شان...

شب‌ها، وقتی بچه‌ها خوابند و من تنهام، این شده منتهای آرزویم..‌‌. 

هرچند دلتنگی همچون خاری توی قلبم فرو رفته.

از رنجی که می‌برم راضی‌ام.

  • یاسی ترین

نظرات (۷)

تنهایی تا یه جاییش خوبه بعدش غصه میاره:)

پاسخ:
کاریش نمیشه کرد...
اونی که باید باشه نیست :)
اونی که تنهاییتو کم کنه نیست...

یعنی هیچ راهی برای کم کردن این حجم از تنهایی نیست؟ هیچی؟ 

دلم به تنگ میاد...

پاسخ:
حتمن هست ....
🥺

یاسی...

این حجم از غمِ تو ، این حجم از تنهاییت

و این رنجی که میبری ممکنه عواقب خوبی نداشته باشه هااا😥

پاسخ:
عزیزم ♥️
فعلا نمی‌تونم با چیزی درون خودم بجنگم... 
هست دیگه چیکارش کنم
  • محبوب حبیب
  • سلام یاسی. جون 

    خوبی؟ 

    منتظرم بنویسی رفتن مادر سهند، روی سهند چقدر تاثیر گذاشت؟ 

    این تنهایی الان تو اثر اونه؟ 

     

     

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    قربونت 
    خودمم نمی‌دونم عزیزم که چقدر روش اثر گذاشت؛ تفاوت خیلی کمی با قبلش کرد
    روی من هم تقریبا یک ماه اثر بد داشت 
    چیزی که الان هست حاصل فرسایش سال‌هاست 

    خوبه که با تنهایی آروم میشی و بهتر اینه که با چیزی نمی جنگی..

    بعضی مواقع تنها زمان راهگشاست.‌.

    پاسخ:
    اوهوم، تنهایی برام بهتره این روزا :)
    منم نشستم منتظر ببینم زمان چی بهم میده 🥺

    میدونی چیه یاسی...هممون باخت دادیم.اومدیم به این دنیا و آواری روی سرمون خراب شد.شدیم فرزند،همسر،مادر ولی عین ی تخته‌پاره سرگردان داریم میون این موج بزرگ غم و اندوه دست و پا میزنیم.هیچ‌چیز قشنگتر نشد.ادمها غیرقابل‌تحمل‌تر شدند.ما رهاتر شدیم.تنهاتر و تنهاتر و تنهاتر.گاهی عین مرغهای قفسی یکی ی ذره دون ریخت جلومون خودمون رو پرت کردیم تو آغوشش و چند وقتی دلخوش شدیم ولی باز دوباره رفتند .هیچ‌کسی توی این دنیا وجود نداره دلبندم،همه‌چیز تاریک و غم‌انگیزه.بچه‌هامون بار بزرگی هستند روی دوشمون که هر روز عذاب‌وجدانمون رو زیادتر کنند که یعنی مادر خوبی هستیم؟؟

    زندگی همینقدر مسخره و بیهوده‌ست.ولی چکارش میشه کرد؟؟روزها و ساعتها بشینی و به حال خودت زار بزنی،،این ورطه‌ی نابودی سیاه مگه سفید میشه.هی سیگار و اشک و سفیدشدن مو و سوراخ شدن معده و سردرد و قرص و خواب و...درست نمیشه عزیزکم.یک روزی مجبوری پاشی،الکی خوش‌ترین حالت ممکن رو بگیری و به روی بچه‌ای که فکر میکنه باعث آزارت شده لبخند بزنی.به مادری که حالا که پیر شده و آویزونت زنگ بزنی و از خوشی‌های الکی تعریف کنی یا آرایش بکنی که همسرت خوشش بیاد...که اگر بیاد چه کاری بلده که بکنه.تو ذهنش نگه تعریفش کنم پررو میشه .و این دروغ بزرگ رو هی ادامه بدی .

    درون متلاطم هیچ‌وقت آروم نمیشه.یاسی امثال ما درب و داغونند .از اول رها شدند،خفه شدند،خاموش شدند و زیادی بزرگ شدند.

    شاید یک روزی درست بشه.شاید بتونیم به معنویات پناه ببریم.که برای آدمهایی که همه معیارشون عقل و رفرنسِ بعید میدونم.

     

    پاسخ:
    ممنونم از کامنتت لیلای عزیزم
    با حرفات موافقم 🤦
    فعلا راه حلی به ذهنم نمی‌رسه 😂
  • محبوب حبیب
  • سلام مجدد یاسی جون

    من خیلی وقت ها افسرده میشم و حالت رو درک میکنم. حتما دارو رو شروع کن. بعضی وقتها واقعا نمیشه غیر از دارو به چیزی امید بست. برای من دارو خیلی هم دیر جواب میده. یعنی یه دوره سه ماهه از شروع مصرف دارو که میگذره (فلوکسیتین میخورم) تازه تاثیرش رو حس میکنم. 

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    آره تو ذهنم بود دارو بگیرم 
    چون خودم حس میکنم سطح اضطرابم واقعا بالاست و عملکردم رو مختل کرده 

    خوب باشی عزیزم ❤️
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">