یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

مثلا کاشکی یه شب سر راحت رو بالش بگذاریم.

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۵ ب.ظ

خودم فهمیدم که، وقتی روحم ارضا نشده، نمیتونم بخوابم. اینکه بخوام بخوابم هیچ ربطی به این نداره که خوابم بیاد یا نه! ربطش دقیقا به اینه که چشمای روحم منتظره.

وگرنه که آدم ساعت یک و نیم بخوابه، دو و پنجاه دقیقه بپره، که چی؟

اصلا این سردردها هم دلیلشون همینه، صبح که سرتو از رو بالش برمی‌داری، حس می‌کنی تا صبح داشتی خودتو فشار می‌دادی به بالش. یک طرف سر، که بلااسثنا، طرف چپ هست، از پشت سر درد می‌کنه تا دماغ. گوش هم که سِر شده و انگار یه وزنه صد کیلویی روش بوده.

خیره شدم به لیوان چای‌ام و در حالی که گوش چپم رو ماساژ می‌دم، غرق فکرم. یه جوریه انگار خواب رفته.

بعد فکر می‌کنم از کی تا حالا انقد دنیا تو چشمم بی‌خود و بی‌ارزش شد که تف توش؟

از کی آدم‌ها انقد برام یکی شدن و تفاوتی با هم نداشتند؟

از بدترین حس‌های دنیا اینه که فکر کنی، نکنه آدما پشت سرت، یا توی ذهن خودشون اون جوری نیستن که نشون میدن، حتی اگر این آدما ننه بابا و داداشت باشن و از اون بدتر که گاهی چیزهایی هم دیده باشی که نباید، یا چیزهایی شنیده باشی که نباید!!!

هومممم

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">