یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

دوستان عزیزم 

وقفه‌ی پیش آمده را ببخشید؛ به گیرنده‌های خود دست نزنید! اشکال از پخشه. فعلا باید بزارم یکمی عکس گل و بته پخش بشه.

شش سال پیش در چنین روزهایی بنده پا به ماه بودم، زن پا به ماهو ببخشید دیگه :)

تولد پیش رو داریم، شاید نتونم بنویسم.

امروزم از دنده چپ پاشده بودم واویلا :) 

یه وروجکی هم داریم که دست و بالمو بند کرده حسابی، نمیتونم کیک درست کنم :/ 

روم به دیوار قراره کیک بخریم :/ 

تولد آلما جمعه‌س. پنجشنبه مختصری مهمون دارم. خانه‌ای دارم همچون هیروشیما... خرید هم داریم...

عیب نداره یه چیزی میشه دیگه بالاخره :)) 

فقط اینکه اگر دیر و زود شد پیشاپیش عذرخواهم؛ در بستر زایمانم و استعلاجی دارم.

چهارشنبه صبح از توی رختخواب:

دیروز عصر سه تا کار مهم کردم. جمع و جور. گردگیری. جاروبرقی. از وقتی از مسافرت اومدیم که تقریبا یک ماه شده نمی‌دونم چرا هی نمیشد تمیزکاری اساسی کنم.

برای این سه تا کار، که با همراهی بچه‌ها (تو دست و پا بودن بچه‌ها!) انجام شد، از ساعت پنج عصر تا ساعت نُه شب مشغول بودیم. وسطش به گیسو شام دادم البته، 

من وقتی میگم هیروشیما شما فکر میکنید شوخی میکنم؟ تعارف میکنم؟ 

به آلما گفتم بیا یه بازی کنیم، مثلا مهمون داریم و قراره مرتب کنیم، کمکم می‌کنی؟ گفت آااااره! در عمل البته هیچ کمکی نکرد که باز همینم خوبه :) اذیت نکنه کمک پیشکش. من بیشتر منظورم این بود که وسایل خودش رو بدم جمع  کنه که تا مثلا میگفتم بیا ماژیکاتو جمع کن می‌گفت اااا میخواستم یه نقاشی بکشم. می‌رفت نیم ساعت مشغول میشد. به هر وسیله‌ایش دست بزنی یادش می‌افته که باهاش کار داشته :|

یه دستمال برداشتم اول رفتم سراغ میز تلوزیون و خود تلوزیون.  شما چجوری پاکش می‌کنید؟ بله درسته با دستمال مخصوص، با ملایمت‌. من یک بار پارسال تلوزیون رو با اسکاچ (البته اسکاچ نرم) تمیز کردم. دیگه آب از سرش گذشته و هربار با ناخن ازش آدامس میکنم. خوراکی از روش پاک می‌کنم. ایشالا وقتی بچه‌ها بزرگ شدن اینو میسوزونیم یکی دیگه می‌خریم شایدم تقدیمش کردیم به یه موزه.

با دستمال افتادم به جون میز فکر کنم نیم ساعت اونجا مشغول بودم آخر سر اگر دستمال رو می‌دیدی می‌ترسیدی. همه چیزی آلما اونجا میماله. 

مرحله‌ی جمع و جور کردن هم طولانی بود. یک چیزهایی از سر جای خودشون رفته بودن جای دیگه که... اسباب‌بازی و مداد و کاغذ و کتاب و... که تا دلت بخواد. 

جارو هم چنان جارویی زدم از بیخ و بن... که بیا و ببین. در حالی که گیسو تو روروئک بود و پاچه شلوارم هم دستش بود. هر دو دقیقه یک بار یه خوراکی یا اسباب‌بازی هم میدادم که بشینه.

چند روز پیش آلما در حالی که داشته بستنی یخی تمشکی می‌خورده رفته جلو تلوزیون و نمی‌دونم چطوری نتیجه کار این شده که کنار پایه‌ی میز که روی سرامیک هست، بستنی آب شده داشتیم. میز رو که تمیز کردم این طرف داشتم جارو میزدم دیدم از اون بستنی که چسبیده زمین با ناخن می‌کنه میماله به اون میزی که دو ساعت با بدبختی پاک کردم :/

خوب بگذریم :))

بابایی میگه شما هر سه تاتون هپلی و شلخته هستین! به روش که نمیارم ولی گمونم راست میگه! 

 

چهارشنبه شب ساعت دو یا بهتر است بگویم پنجشنبه دوی بامداد، تازه دراز کشیدم توی رختخواب. از آپدیت قبلی تا الان دقیقا تا همین الان رو پا بودم. تمام بدنم درد می‌کنه. و یک جور غلط کردم خاصی با این درد توی بدنم میپیچه‌.

صبح بعد از صبحانه دادن به اعضای خانواده، منتظر اومدن مامان بابا و داداش و ننه جانم بودم در حالی که آلما نمیدونست قراره بیان. ناهار پختم. اومدن، آلما شوک شد! پذیرایی کردم. همسر دیر اومد. تا رسید غذا رو کشیدم. بعد از ناهار دوباره باز بشور بساب جمع کن. شام درست کن، دسر و سالاد فردا رو آماده کن. مرغ‌های فردا رو مزه‌دار کن‌. شام بیار. چایی بیار. رختخواب پهن کن. یک دنیا ظرف بشور و بزار ماشین و جمع کن. داداش کلی کمکم کرد. همسر کلا سرکار بود. این وسط گیسو هم بود و کارهای تمام نشندیش و آلمای وروجک و بهانه‌هاش... الان که اومدم بخوابم، آشپزخونه برق میزنه و یک عالمه ظرف شسته هست. بند بند بدنم داره از هم باز میشه :)) فردا ناهار مهمون داریم و عصر تولد.

خدایا شکرت تختخواب اختراع شد تا لباس سختت رو دربیاری و بندازیش اونور و تخت رو بغل کنی... صبح پامیشم اول از همه دوش میگیرم و بعد صبحانه میدم.

ننه کمرش کاملا خم هست و دولا دولا راه می‌ره. نگاهش که میکنم توی چشم‌های قهوه‌ای روشنش، که به سبز میزنه، خودم رو میبینم. میگن خیلی شبیهشی البته چشم من میشی نیست؛ قهوه‌ایه. ولی اگر چروک‌ها رو برطرف کنم، کمرش رو صاف کنم‌، موهاشو بلند کنم و جون‌دار... یعنی من هشتاد و چند سالگی، این شکلی‌ام؟ ‌‌ 

 

شنبه ساعت ده و نیم شب 

بچه‌ها خوابن. دراز کشیدم روی مبل و آرزومه که الان خواب باشم، شایدم هنوز همسر نیومده برم بخوابم... انقدر دلم خواب میییییخوااااد.

تولد دختر گلی هم تموم شد. عاشق اون قیافه‌ی ذوق‌زده و سورپرایز شده‌شم. داییش براش فیگور وودی تو داستان اسباب بازی رو خریده یه جوری کیف کرده که قابل وصف نیست‌. زودم رفت ماژیک آورد اسمشو زیر چکمه وودی نوشت! درست مثل اندی توی کارتون.

خیلی خسته شدم. نمی‌دونم واقعا من توان جسمیم کمه یا چی. واقعا انگار کوه کندم‌. اما خوب به هممون خیلی خوش گذشت؛ غذاها و دسرها خیلی خوشمزه بود. گفتیم و خندیدیم و برام خیلی ارزشمند بود که دایی و عمه‌م به عنوان دو تا بزرگتر این همه تحویلم میگیرن و تا اینجا میان. دخترعمه‌م هم که مثل خواهره برام با پیراهنی که خودش برای آلما دوخته بود حسابی خوشحالم کرد. عاشق کادوهایی هستم که با دست خود اون آدم تهیه شده. عمه‌م برای آلما از این کتاب‌هایی که قصه‌ی خود بچه رو نوشته سفارش داده بود و باید قیافه‌ی آلما رو میدید وقتی اسم خودش رو توی کتاب میدید و قصه رو که براش میخوندم و راجع به خودش بود چقدر ذوق میکرد.

عصر بود که گفتیم دیگه کیک بیاریم و سورپرایزش کنیم، اول یه نفر بادکنک‌هایی که یواشکی تو اتاق باد کرده بودیم دونه به دونه انداخت تو هال و آلما متعجب نگاه میکرد که چه خبره بعد یکی آهنگ تولد مبارک گذاشت و من کیک آوردم و یه تاج کوچیک گذاشتم سرش! بعدا که فیلم رو نگاه کردم بچم داشت خیار میخورد 😂😂😂 نکردیم صبر کنیم خیارش تموم شه! بعد سورپرایز کنیم. تو تمام مراحل خوشحالیش و فوت کردن شمعش و... به خیار خوردنش ادامه میداد.

زود زود فوت کرد و بریدیم و خوردیم بعدا فکر کردم ااااا پس چرا ما با کیک عکس نگرفتیم 😂 خلاصه که فرداش، یعنی روز جمعه که واقعا تولدش بود با باقی مونده کیک عکس یادگاری گرفتیم!

شب بعد شام مهمونام رفتن، صبح جمعه هم مامان اینا رفتن، وقتی دم در وایستاده بودم و ننه رو نگاه میکردم که دولا دولا داره دور میشه، به این فکر کردم که چه حسی داره آدم بره خونه نوه‌ش؟ تولد نتیجه‌اش باشه؟ فکر کردم اصلا بار دیگه‌ای میاد اینجا؟ فکر کردم الان اگر بمیره، چه حسی داره؟ روز قبل همینطور که داشتم به گیسو غذا میدادم رو کردم به ننه و گفتم، قدیما که زنا همش باید میرفتن سر زمین بچه شیرخوار داشتن چیکار میکردن؟ بابام براش کاملا ترجمه کرد! ننه گفت می‌بردیم سرزمین شیر می‌دادیم. بعدم تو گهواره میزاشتیم. مادرشوهر اجازه نمی‌داد حداقل اون مدت رو بمونیم خونه. بعدم گفت فقط ازمون کار می‌کشیدن، بشور بپز بیار ببر چیزی هم نمیموند خودمون بخوریم. بابام رو کرد بهم گفت بیکاری سوال می‌پرسی 😂 گفتم خوب دارم معاشرت میکنم! گفت ولش کن الان ناراحت میشه از یادآوری خاطراتش. تو دلم گفتم ای بابا من خاطراتمو می‌نویسم و بعد دارم میگم و میخندم‌ و کلا یادم می‌ره! کاشکی مادربزرگم قصه‌شو می‌گفت تا بنویسم، ولی میدونم حوصله‌شو نداره. اون یکی مامان بزرگم هم چون خالی‌بندی زیاد می‌کنه حس خوبی ندارم که بخوام داستان تخیلی بنویسم 😂 وگرنه فکر کنم همکاریش خوب باشه.

عصر جمعه لمیده بودیم برا خودمون عموی آلما زنگ زد تولدش رو تبریک گفت، بعدم گفت ما ساعت حدودای نه میایم خونتون. منم پاشدم سریع ماکارونی پختم و همسر کمک کرد یکمی ریخت و پاش‌ها رو جمع کردیم، سالاد درست کرد. عموی آلما شیرینی و کادو برای آلما خرید و با خانمش اومدن. شب خوبی دور هم داشتیم، عکس با کیک نصفه رو هم همون وقت گرفتیم، خوش گذشت و من احساس خیلی خوبی داشتم، خداروشکر کردم بابت داشتن آدم‌های خوب دور و ورم. کسایی که بهمون اهمیت میدن و دوستمون دارن...

همسر درون‌گرای عزیزم هم از شدت معاشرتی که انجام شد تو این چند روز سیم‌پیچیش سوخت و کلا حرف نمیزنه فقط لبخند میزنه بهم 😂

خدایا واقعا شش سال از به دنیا اومدن آلمای قشنگم گذشت؟؟؟؟؟ 

  • یاسی ترین

نظرات (۵۴)

  • مریم بانو
  • سلام

     

    تورو خدا از جات پانشو آبمیوه و کمپوت اوردم برای زائو!

    پاسخ:
    سلام 
    دستت درد نکنه 😁😁😁

    به سلامتی. انشاءالله به همتون خوش بگذره مخصوصا به آلما

    تولدشم‌ پیشاپیش تبریک می‌گم انشاءالله شاد و سلامت باشه و از دیدن رشدش و موفقیت‌هاش حظ ببری:)

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️
    متشکرم 🌹😘
  • تسنیم ‌‌
  • میگم واسه اونایی که جدیدترن پست زایمانتونو لینک کنین فعلا اونو بخونن و مشغول شن. خیلی پست خوب و به نسبت دقیقی بود. من که از خوندنش لذت بردم :)

    پاسخ:
    مشغول باشن 😂😂😂
    بابا من الان شکمم گنده‌س نمیتونم راه برم 
    برید تو آذر نود و چهار بر دارید، منزل خودتونه 😂
    ممنون عزیزم لطف داری 😘

    تولد دختر قشنگ قصه امون مبارک ... الهی همیشه خونتون پر از شادی و شور و دلگرمی باشه... مهمونی خوش بگذره .... اینجور استاپ ها وسط نوشته یکم هیجانش بیشتر میکنه😂🎂💐

    پاسخ:
    مرسی عزیزم 
    ممنونم محدثه جون ♥️♥️♥️
    آره 😂
    حالا تا پنجشنبه مونده ها 
    منم ریز ریز می‌نویسم 
    اما مخم نمی‌کشه گفتم شاید نشه 

    😂😂😂😂

    پیشاپیش تولد آلما جان مبارک🎂

    امیدوارم همه ی برنامه هات به بهترین

    و راحتترین شکل ممکن پیش بره.

     

    لطفا زایمان که کردی بدون مرخصی زایمان

    سریع خودت رو اینجا معرفی کن😅😅😅

    پاسخ:
    مرسی عزیزم ♥️ 
    قربونت مامانی جون 🌹

    بابا یه دو روز بزار در بستر بمونم 😂
    خداییش واقعیت هم همینه 
    زایمان که کنی دیگه تا آخر عمر یه لحظه هم به حال خودت رها نمیشی 😂

    جااان جااان تولد گل دختر پیشاپیش مبارک

    وای هیچی به تولدای بچگی نمیرسه، از چند روز قبلش ذوق و شوق داشتیم :)) کادوها!! سفارش کیک 

    چه لذتی بود

    زائوی عزیز امیدوارم جشن تولد حسابی به همه تون خوش بگذره :)

    پاسخ:
    ممنونم نسترن جون 
    انقد ذوق دارهههههه
    منم انقد سر به سرش میزارم 😂😂😂😂 نمیدونه دقیقا کِی هست ولی می‌دونه نزدیکه

    مرسی عزیزم ♥️

    سال روز مامان شدنت مبارک یاسی جانم ❤

    تولد دخترقشنگت مبارک ❤ الهی عاقبت بخیری ش ببینی ❤

     

    پاسخ:
    ممنونم رها جووووونم ♥️♥️♥️
    فدات 🌹

    یاسی آلان من مثل vhsهای قدیمی شدم که می ذاشتیم تو ویدئو یکهو یک قسمت بهم چسبیده بود،خط خطی می شد بعد سکانس های بعدی رو نشون می داد!

    آلان داری زار زار گریه می کنی از دست اتفاقات سال نود و دو بعد یکهو ویژ ویژ داری تولد آلما رو می گیری با گیسو و سهند😑😶🤔

    پاسخ:
    آره 😂😂😂😂😂😂
    اصلا من یه پیشنهاد دارم، 
    فیلم رو بزنید جلو 
    برسید به آخر آبان ۹۴ یکم اونجاها رو بخونید تا من بیام 😁
    آقا یه سوال، 
    من کجا گفتم سهند بابای بچه‌هاس؟
    وای بر تعلیق‌نپذیرندگان
    شاید اسمش سبلانه 😂😂😂😂

    سلااااام 

    من برم کاچی بپزم 

    خدانگه‌دار😂 

     

     

    + تولدش مباررررک شاهد موفقیت‌هاش باشید، زیر سایه‌ی پدر و مادر❤️🌹

     

     

    پاسخ:
    سلام 😍
    وای دستت درد نکنه 😌 👌

    ممنونم عزیزم ♥️♥️♥️
  • نیــ روانا
  • به به تولد دختر آذرماهیمونه

    مبارکهههه

    دست و جیغ و هوراااا

    خیلی خیلی تبریک میگم

    خدا برای همدیگه حفظتون کنه ❤️❤️❤️❤️

    پاسخ:
    به‌به خانم دکتر  😁❤️😘
    ممنونم عزیزدلم ❤️
    مرسی عزیزم 😍

    سرشار از نور و عشق و شادی لحظه هاتون🦋🦋🦋

    پاسخ:
    فدات عزیزم ♥️♥️♥️

    عزیزم تولد آلمای نازنینت مبارک

     

    خودتو اذیت نکن یاسی جون هروقت سرت خلوت شد بیا برامون بنویس

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️♥️♥️
    قربونت 🌹

    راستی یاسی جون میشه رمز پست های قدیمیتو برام بفرستی

    ممنونت میشم

    پاسخ:
    بله عزیزم حتمن 
  • مریم بانو
  • تولدش مبارک الان حتما کلی هیجان زده س :)

     

     

    پاسخ:
    مرسی عزیزم ♥️
    آره هی می‌پرسه تولدم کیه
    منم اذیتش میکنم یه بار میگم بیست روز دیگه یه بار میگم ده روز دیگه یه روز گفتم تولدت امروز بود حیف شد تولد نگرفتیم 😂😂😂😂 قیافه‌‌ش دیدنی بود 
    حالا دیگه جنبه‌ش رفته بالا می‌خنده فقط
    بعد یه وقتا میگه مامان یه دقه اون شوخی رو نکن 
    تولدم کِیه؟ 

    وای عاشق اون "تولدت امروز بود، حیف شد تولد نگرفتیم" شدم :))))))))))))))))))))))

     

    +تولدش مبارک. ایشالا همیشه کنار هم شاد و سلامت باشین یاسی ترین ها :)***

    پاسخ:
    😂😂😂😂😂
    قربونت برم عزیزم 😍😍😍 ممنونم 

    نشستن لیلی به محمل خیلی مبارک باشه خنده های از ته دل همیشه

    پاسخ:
    ممنونم 🌹

    تولد فسقلی خانم خوشمزه مبارک باشه

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️

    منم از طیبه جون تقلب میکنم و رمز پستهای قدیمی رو می‌خوام :)))

    پاسخ:
    آره عزیزم حتمن 
    من صبح بود یا ظهر گمونم 
    یه کامنت برات گذاشتم رسید؟

    آخ جون تولد :) اونم تولد کی؟ یه دخمل کوچولوی با ذوق :))

     

    تولدش مبارک باشه. تولد مادرانگی خودت هم مبارک باشه یاسی جان مهربون و صبور :)

     

    امیدوارم به همه تون خیلی خوش بگذره :)

    پاسخ:
    😍😍😍 مرسی عزیزم 
    ممنونم صبا جونم ♥️♥️♥️♥️♥️
    قربونت  😘😘😘

    تولد آلمای قشنگت مبارک باشه. الهی که کنار هم روزهای خوبی رو بگذرونید♥️🍀

    پاسخ:
    ممنونم مهناز جون ♥️♥️♥️♥️
    قربونت 😘😘😘

    no no یاسی خانم!

    من تمام آرشیوت رو خوندم

    اونجایی که می گفتی بابای آلما خواب بود و تو تنها می رفتی ویزیت دکتر 

    اونجایی نمی دونستی تیتیر پستی که آلما را به دنیا آوردی چی بگذاری و او پیشنهاد داد"لیلی بر محمل"

    آیا جز سهندخان کسی چنین خصوصیاتی دارد؟

    خیرررررررررر

    تعلیق برمن اثر ندارد😬😬😬😬تازه بر فرض محال جدا می شدی با چه سرعتی آقای سبلان را پیدا می کردی و می زاییدی!آیا پلوپزی؟🤣🤣🤣

    اگر زینا مثل آلما بود من مرده بودم

    همین جوری من هفته ای سه بار جارو دارم و هفته ای یک روز deep cleaninig!!!تمییزی عمقی

    هرچند وقت یکدفعه کمد تکانی

    باز از وقتی روشنا دنیا آمده و درس زینا شروع شده کمتر تمییز کاری می کنم 

    پاسخ:
    نه آخه سبلان هم همین روحیات رو‌ داره 😂😂😂
    آره من خیلییییی داغون بودم سریع شوهر کردم و زودپزم رو گذاشتم رو برنامه سریع 😂😂😂

    پس خداروشکر کن
    آلما حقیقتا چرکولیه
    بابا تو چه تمیزی چه‌ خانمی 

    سلام

    خیلی خوب از مادرانگی هاتون می نویسید.

    روزتون رو می خواستم لطفا.

    پاسخ:
    سلام ممنون عزیزم لطف داری 😘
    چشم

    یاسی

    لطفا اگر شد هدیه مادرشدنت 

    رمز پست های قبل از سال ۹۴ رو برام بفرست

    من بقیه رو خوندم اینا موندن🌸🌸🌸

    پاسخ:
    آره عزیزم 😍
    چیز خاصی هم نیست 
    فقط چون مربوط به گذشته بود و ازدواج قبلیم 😂 رمزی کرده بودم 

    یاسی از پیام ام عذاب وجدان گرفتم!

    منظورم این بود به خاطر تعلیق داستان هی اسم قله ها رو بیاری وگرنه در عاشق بودن به یک نفر شکی نیست

    خلاصه پیام ام رو پاک کن اصلا😭

    پاسخ:
    چه وجدان بیداری داری مونا 😂😂😂 چیز خاصی نبود که تو اصلا بگو رشته کوه زاگرس 🤣🤣🤣 کیه که بدش بیاد 😬 
    شوخیه دیگه 
    حالا جوابتو همین جا میدم 
    آره دیگه حواس برای آدم نمیزارن باز خوبه گفتی پلوپز به زودپز نزدیکه 🤣

    مرسی عزیزم بابت تبریک ♥️

    بله عزییییزم رسیده :)

    لینک هم محبت میکنی یاسی نازنین

    چه ننه نازی!خدا حفظشون کنه 

    الان تولد تموم شده:) خوش گذشت؟

    پاسخ:
    خوب پس لینک میکنم. پیدا کردن دوستان غیر بیانی برام سخت میشه بدعادت شدیم اینجا فالو میکنیم 😂
    من قبلا دو تا نسترن داشتم توی خواننده‌هام. برای خودشون اسم گذاشته بودن نسترن قدیم و نسترن جدید نمی‌دونم اصلا اینجا رو میخونن هنوز یا نه خلاصه که نسترن زیاده!
    ممنونم سلامت باشی 🌻
    آره عزیزم خیلی خوب بود😍🎉

    خب پس الان وقتشه که بیام و خودمو به ننجون جونم معرفی کنم😍

    تولد سیب کوچولو هم مبارک⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩

    پاسخ:
    آره 😂😂😂
    مرسی عزیزم ♥️

    تولد کوچولوتون مبارک باشه ❤️ چقدر شیطونه :)))

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️
    آره خیلی 😂

    یاسییی

    تولد تموم شد به سلامتی؟

    لطفا بیا برامون بگو آلما و گیسو چه کردند توی تولد🎊🎉

    ادامه قصه پلیز💖

    پاسخ:
    بله تموم شد 😁 
    چشم عزیزم 😍

    وای یاسی از دست تو :)))))

    واقعن خندیدم به اون قسمت آخر در مورد همسر درون گرات 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

    پاسخ:
    😂😂😂😂😂😂

    💋💋💋💞💞💞

    پاسخ:
    ❤️❤️❤️❤️
  • مریم بانو
  • منم دلم تولد سوپرایزکنی خواست :)

     

    من فقط یبار خانواده خواستن غافلگیرم کنن که متاسفانه نشد:)

     

    سه سال پیش بود مامانم سر یه چیزی باهام یه بحثی رو شروع کرد روز قبل تولدم بعدم ادای سرسنگینارو دراورد منم ساده باور کردم!

     

    چقدر من غصه خوردم منت کشی کردم که از دلش دربیارم نگو این نقشه ش بوده که حواس منو از تولدم پرت کنه

     

    خلاصه که فرداش غروب از بیرون اومدم خونه دیدم کلی مهمون داریم

     

    بعد شام مامانم هی به داداشم چشم و ابرو اومد ! آخرش بلند گفت خب پاشو برو کیک بیار!!

     

    این رفت اومد گفت کیک نیست :) 

     

    بله آقا یادش رفته بود کیک از قنادی تحویل بگیره و دیروقت بود قنادی هم تعطیل بود

     

    اینم از سوپرایز کردنشون :)) 

     

    کلی بهم خندیدن مهمونا اون شب میگفتن ما کیک نخوردیم کادو برای چی بدیم!

     

    تولد وروجکت بسیار مبارک باشه امیدوارم اتفاق های خیلی قشنگی پیش روش باشه:)

     

     

    پاسخ:
    ای جانم عزیزم 🙁♥️
    وای این چه‌ روشی بود آخه 😂😂😂😂😂 عذاب وجدان قبل از روز تولد 
    ای وای 😂😂😂😂 چرا شانس نداشتی تو آخه 😂😂😂😂
    ای بابا ایشالا که یه بار یه سورپرایز بشی که اینو بشوره ببره 🤣🤣🤣
    ولی جالبه من به عنوان یک برون‌گرای هیجانی احساسی خیلی علاقه‌ای به سورپرایز تولد ندارم، نه که بدم بیادا ولی عاشقش هم نیستم!

    مرسی عزیزم ♥️♥️♥️

    تولدش مبارک🎈🎈🎈

    خوش باشید عزیزم🌺🌺🌺

    پاسخ:
    مرسی عزیزم ♥️♥️♥️

    تولد دختر گلت مبارک باشه چه خوب که از پس کارها براومدی .

    هر وقت خستگی ات در رفت بیا ادامه داستان را بنویس لطفا

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️♥️♥️
    آره شکر خدا خوب بود همه چی. خوب کمکم هم کردن.

    آره ایشالا برمیگردیم به روتینمون 😁

    تولد گل دخترت مبارکه عزیزم هم به شما هم به دختر گلت بابت داشتن مادر گلی مثل شما.

    خداقوت :) من اسم کار خونه و خانه داری میاد کیر میزنم و زخم دستهام میسوزه:)))))))

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️
    متشکرم 🌹
    الهی 🤣🤣🤣

    خدا قوت عزیزم. حسابی کار کردی و خسته شدی، خداروشکر خوش گذشته و راضی بودی :)

     

    اووووف منم باورم نمیشه که زمان انقدر زود میگذره و بچه ها انقد تندتند بزرگ میشن :))) .. دیشب به دخترعمه م میگفتم کاش بچه ها بزرگ نشن، دنیای الان شون خیلیییی قشنگ. 

     

    من همسرت کاملن درک میکنم. چون حالی عه که خودم بعد مهمونی های شلوغ دارم! :|

     

     

    پاسخ:
    قربونت رها جونم 😘😘😘
    آره انصاف نیست با این همه سختی و اذیتشون 😂😂😂 حداقل شیرینیش زود نره.
    والا این دفعه نزدیک بود سیم‌پیچی منم بسوزه 😁 آخه تایم استراحتم به خاطر گیسو خیلی محدوده.

    آخ یاسی😬🤣

    عجب توصیفی کردی از سهندخان

    حالا فهمیدم چرا روزهایی که زیاد بچه ها ازم انرژی می گیرند دلم می خواهد شب تنها بخوابم😶سیم پیچی های محترم نیم سوز میشند با تنها خوابیدن ریکاوری شون می کنم😅

    از تصور چهره ی همسرت که فقط لبخند میزده وای از خنده می میرم

    از تصور آلما با خیار دستش که سوپرایز شده

    از تصور چهره ی خندان مهمان هایت در خانه ی تو کنار بچه هایت

    چه قاب قشنگی❤❤❤❤

    چقدر خوب بود همه همه چیز

    چشم هایم قلبی شد و دلم شاد😍

    شاد باشید کنار هم❤

    پاسخ:
    ای بابا اون بیچاره که خوابه، به خوابش هم رحم نداری؟ 🤣
    😂😂😂😂

    عزیزم 😍😍😍😍😍♥️♥️♥️♥️♥️

    قربونت ممنونم 😘😘😘

    اقا مبارکا باشه مجددا🌸🎂🌸🎂🌸🎂

    خسته نباشی حساااابی.

    یه عکس از جوجه ها بزار برامون خب😐

     

    یعنی فقط خط آخر پستت😅

    حالا باز هی بگو سبلان ،سبلان.

    معلوکه که سهنده😁

    پاسخ:
    ممنونم مامانی جون 🌹🌹🌹🌹
    سلامت باشی عزیزم 
    چشم 😁😌

    سبلان هم درون‌گراس!

    آخرین آپدیت عالی بود :)))

    همسر :)) بنده خدا

    پاسخ:
    😂😂😂😂

    من لحظه به لحظه تمیزکاری‌ها و سابیدن‌هاتو دیدم و غش کردم برای اون قسمت که بستنی‌ چسبیده به سرامیک رو میمالید رو میز😂😂😂 

    اونجایی که گفتی بچه ها بزرگ شدن تلویزیون رو میسوزونیم تصور کردم اینقدر سال‌ها سابیدیش که دلت میخواد پرتش کنی تو آتیش و بسوزونیش😂  

    بازم مبارک تولدش😍 

     

    + همین که همسر محترم لبخند میزنن نشون میده هنوز سیم‌پیچی سالمه😁

    پاسخ:
    عزیزم 😂😂😂 چه خوب که تصور کردی 😌
    میبینی چقدر جنسش خرده شیشه داره این بچه من؟ خوب چرا میمالی 😭😭😭


    نمیدونی چه زندگی مشقت‌باری داره این تلوزیون بدبخت من 
    یه بار آلما کوچیک بود بهش موز دادم رفتم آشپزخونه اومدم دیدم کل ال‌سی‌دی پوشیده از موزِ له شده‌س 😭🤯
    باید سوزوندش! جاش تو زباله‌ها هم نیست بیچاره

     
    آره علائم حیاتی داره 🤣🤣🤣
  • غ ز ل بانو
  • خدا قوت

    چه شلوغ پلوغ بودیا

    این همه کار کردی تازه میگی نمیدونم من بی جونم؟

     

    تولد گل دخترت مبارک

    بمونزد برا هم

    پاسخ:
    سلامت باشی عزیزم 
    آره خیلی 😂
    خداییش زیاد بود ؟ مرسی دلداری! داشتم فکر میکردم چه قراضه شدم من 😁 دو تا مهمونه دیگه این حرفارو نداره.


    فدات ♥️🌹
  • حامد سپهر
  • تولد گل دخترتون مبارک، ایشالا همیشه سایه‌ی پدر مادر بالا سرش باشه:)

    تولد رو توی یه شب برگزار میکردین اینهمه تو زحمت نمی‌افتادین چه کاریه تیکه تیکه:)

    پاسخ:
    ممنونم 🌹 سلامت باشین 
    خونمون کوچیکه. بعدم به فرض که بزرگ بود، همه‌ی مهمونا هم با همدیگه سنخیت ندارن. اصلا با هم رابطه ندارن و جور نیستن.
    ما هر سال حداقل سه تا تولد داریم 😂 امسال که یکی بود و عموی آلما هم که خودش اومد من دعوت نکرده بودم.
  • شارمین امیریان
  • سلام سلام

     

    وای خجالت کشیدم تو این همه اپدیت کردی من هنوز کامنت نذاشتم. بیا یه دقه بشین اومدیم خودتو ببینیم یاسی! همه‌ش که تو آشپزخونه بودی آخه🤭

     

     

    خیلی خیلی مبارکتون باشه تولد گل‌دختر... تو واقعا خیلی پرانرژی و باحوصله‌ای دختر.... خدا برای سهند و سبلان و زاگرس و دماوند و هیمالیا و آلپ و... حفظت کنه😂😂😂

    پاسخ:
    سلاااااامممم 
    عزیزم 😁
    دیشب نزدیک بود دوباره همین پست رو آپدیت کنم 🙊 البته دیگه تولد نداشتیم ولی حرف داشتم 😂 دیگه چون قول داده بودم، نشستم سر جام 🤣🤐

    قربونت عزیزم ♥️♥️♥️ 
    خدایا بین‌المللی شدم 🤣🤣🤣

     الهی چقدر خوبه که بچه رو سوپرایز کنی :) اونم بچه ای که در اوج آرامش داره خیارش رو می خوره :)

     

    تولدش باز هم مبارک :) 

     

    خدا قوت بهت یاسی مهمون نواز. 

    پاسخ:
    آره 😂😂😂 خداییش سورپرایز برای بچه‌ها خیلی دلچسب‌تره

    قربونت عزیزم ♥️

    ممنونم عزیزم 🌹😘

    تولد سیب سرخه خونتون مبارررک عزیزمممم و نه‌خسته جونم :-)

    پاسخ:
    مرسی عزیزم ♥️😘
    فداااات 🌹

    مبارکه. عزیزم:)

    من درونگرام ولی سیم پیچم نمی سوزه به این زودی و با این جمعیت کم

    پاسخ:
    خیلی ممنون 🌹
    خوب درون‌گرایی طیف داره بعضیا اون سر طیف هستن
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    عزیزم رمز رو امروز فرصت کردم وارد کنم، گفت غلطه، **** ***** **** ***** *** ** **** ****

    پاسخ:
    اجازه بدید توی کامنت خصوصی توی وبتون توضیح بدم

    یاسی مرخصی زایمانت به سر اومد،بندناف بچه افتاد،سور زایمان هم دادی،سیم پیچی های آقای سهند را هم سوزاندی،خونه رو سابوندی،مهمانی خفن دادی،

    اون وسط دومی رو هم زاییدی😅

    بیا خواهر بنویس دیگه لطفا😶😶😶😶

    پاسخ:
    😂😂😂😂 از دست شماها
    امروز آلما رو بردم واکسن شش سالگیشو زدیم. تو کلاسشون بچه‌ها تو سرشون تخم شپش بوده :| خوشبختانه آلما درگیر نشد. دو هفته هم کلاس رو تعطیل کردن. بعد مامانا گفتن هر کس با گواهی سلامت بیاد که مطمئن باشیم و دوباره پخش نشه. خلاصه  گواهی سلامت هم گرفتیم. همه اینا میتونست این پست رو آپدیت کنه دیگه زبون به دهن گرفتم 😂😂😂 پست داستان رو تا جایی رسوندم، ایشالا امشب منتشر میشه اگر وسطش خوابم نبره.
    مخاطب خوب و باحال و انرژی بده و دوست داشتنی به شما میگن دیگه 😘😘😘😘

    سلام یاسی جان. 

    رمز پست ها رو قبلا برای من ایمیل کرده بودید. ولی الان هرچقدر رمز رو می‌زنم پیام اشتباه بودن رمز ارسال میشه. 

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم 
    نمی‌دونم چرااااا
    اگر ایمیل منو داری از همونجا کپی کن
    یعنی دوباره بفرستم؟

    سلام یاسی جون

    خدا قوت مامان مهربون ❤️

    تولد آلما جون مبارک باشه ان شاالله همیشه شاد و سلامت باشه 🎊🎉💐😘❤️

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم ♥️ سلامت باشی 
    قربونت  😍😍😍🌻🌻🌻🌻🌻

    یاسی عزیز سلام

    یعنی الان خیلی دیره که من درخواست رمز کنم؟ 🙈

    پاسخ:
    سلام  عزیزم
    نه چرا دیر 😂
    هیچ وقت دیر نیست 😁
    می‌فرستم برات عزیزم

    سلام. میشه رمز پست هات رو برای منم بفرستی؟

    پاسخ:
    سلام بله عزیزم حتمن
    ادرس ایمیلت  آشناس احساس میکنم قبلا فرستادم 😂

    سلام. قبلا هم چندباری گفتم اما ایمیلی برای من نیومده. لطفا دوباره بفرست

    پاسخ:
    ای وای عزیزم 
    شاید من حواس‌پرتی کردم اما تا جایی که یادمه هرچی درخواست رمز بود جواب دادم.
    با عرض پوزش 
    چشم می‌فرستم دوست عزیزم ❤️🌹

    تولد نازدونه تون مبارک(باتاخیر)

    خدا مادربزرگتون رو حفظ کنه

    و اینکه چقد حس خوب داشت این پست

    و خداقوت (با تاخیر) رو عرض میکنم خدمتتون

    پاسخ:
    خیلی ممنون عزیزم ♥️
    ممنون 
    🌻🌻🌻🌻
    سلامت باشی 💚

    سلام یاسی ترین.. واقعا شما یک نویسنده عالی هستید.. به راحتی میتونید رمان بنویسید.. این حجم از توصیف ادم رو یاد نویسنده های روسی میندازه.. واقعا همسرتون نوشته های شما رو بخونه حتما به استعدادتون اعتراف می کنه.. خیلی روش کار کنید.. 

    خیلی جالب بود اصلا نمی تونستم قطعش کنم.. با اینکه سهند بابای بچه ها رو می دونستم ..

    واقعا عالی بود ممنون

    پاسخ:
    سلام عزیزم 
    ممنونم لطف داری
    😍😍😍😍
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">