یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

دخترونه

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۲۷ ب.ظ

مدتی هست که دوباره آلما رو کلاس مهارت‌های حرکتی میبرم. میدونم که احتمال اینکه کرونا بگیریم بیشتر میشه. ولی بیشتر از این تو خونه نگه داشتنش هم آثار مخرب خودش رو داره. هفته‌ای دو روز، ساعت یازده تا دوازده. درسته که هوا گرمه و بردن و آوردن گیسو همراه خودمون هم سختی‌های خودش رو داره اما بهتر از حبس بودن توی خونه هست. تا الان چند جلسه به همین شکل رفتیم.به همسرم گفتم شما هم میتونی ببری ها! منم کارم کمتر میشه و ایشون در جواب فعلا سکوت کرده.

همه‌ی مامان‌ها بیرون از سالن و توی حیاط منتظر بچه‌هاشون میشینند اما من با گیسو میریم داخل. که هم گرمش نشه هم بتونم شیرش بدم یا بخوابونم.

کلا هشت تا بچه هستن. و مربی که ماسک داره. امیدوارم مریض نشیم.

وقتی دویدن‌ها و خندیدن‌های دخترم رو از دور و بین بچه‌های دیگه میبینم اشک توی چشمم جمع میشه. دفعه‌ی قبلی هم که میبردمش کلاس، دوران قبل از کرونا، همین حس رو داشتم. حتی بیشتر. فکر میکنم اشکمم سرازیر شده بود! نمیدونم چجور حسی هست :)

همین چند باری که رفتیم و اومدیم کلی رفتارهای آلما تغییر کرده؛ آروم‌تر شده. بهونه‌گیری‌هاش کمتر شده. در کل بگم کمتر اذیتم میکنه! و همین آروم بودنش باعث شده منم سخت‌گیریم کمتر بشه.

چند روز پیش، صبح که از خواب پاشدم و رفتم دستشویی، متوجه شدم که برای اولین بار بعد از به دنیا اومدن گیسو پریود شدم. یک سال بود که این تجربه رو نداشتم البته با در نظر نگرفتن خونریزی‌های طولانی بعد از زایمان. نمیدونم چرا یکهو ذهنم رفت به خیلی سال پیش. به اون موقع‌هایی که برای اولین‌ بارها پریود شدم. یک بار قرار بود روز جمعه داییم بیاد خونه ما و با هم بریم کوه. من صبح که پاشدم حالم به شدت بد شد. دلدرد وحشتناک و حالت تهوع و ضعف و..‌. اونا رفتن و من موندم خونه. به غیر از ناراحتیم برای اینکه نتونسته بودم برم کوه و درد زیادی که داشتم، خیلی هم خجالت میکشیدم. و فکر میکردم که الان همه فهمیدن. بعد ذهنم رفت به اون روزی که تو مدرسه حالم بد شد و غش کردم وقتی ازم پرسیدن چمه نتونستم بگم. و روزهای ماه رمضون که مجبور بودم سحری بلند بشم و توی روز هم چیزی نمیخوردم که کسی نفهمه پریودم.

خیلی مسخره‌س واقعا؛ چرا باید دخترمون رو طوری تربیت کنیم که انقدر از طبیعی‌ترین حالت بدنش، که نشونه‌ی سلامتش هست خجالت بکشه.

تصمیم گرفتم اولین باری که آلما کنجکاوی کرد و سوال پرسید همه چیز رو خیلی راحت و علمی براش توضیح بدم. چند وقت پیش از داخل کمد یه بسته پد بهداشتی برداشته بود و پرسید این چیه و من چون انتظارش رو نداشتم و جا خوردم و آمادگی جواب دادن نداشتم گفتم الان میام بهت میگم و پیچوندم. 

بعدا دیدم یک دونه‌ش رو از داخل بسته برداشته، برده تو اتاقش بازش کرده و متلاشیش کرده 😂😂😂😂

چند روز پیش داشتم توی گوشی وبلاگ‌ها رو میخوندم؛ آلما اومد کنارم گفت مطمئن بودم داری اینو توی گوشیت میبینی! اینا چیه میخونی؟ چرا همش میخونی؟! گفتم خوب علاقه دارم. گفت خوب برو نویسنده شو!

هفته پیش که رفته بودیم خونه‌ی مادر همسرم، آلما به عمه‌ش گفت گوشیتو بده بازی کنم. علی‌رغم میل من توی گوشی عمه‌ش چند تا بازی دانلود کرده و هر بار میره اونجا ازش میگیره بازی میکنه. عمه‌ش گفت گوشیم هنگ میکرد ریست کردم بازی‌هات پاک شدن. بیا دوباره برات دانلود کنیمشون عمه. آلما یکم نگاهش کرد و گفت باهات قهرم! دیگه هم قهرمو خاموش نمیکنم 😂😂😂😂

اون بنده‌خدا هم گفت عمه بیا دوباره دانلود میکنیم قهر نکن! این خانم هم میگفت نه دیگه فایده نداره! خلاصه راضی شد و چند تا دانلود کردن.

عمه شدن هم داستانیه ها!

  • یاسی ترین

نظرات (۱۲)

به نظر من که تصمیم خیلی درستی گرفتید⁦☺️⁩⁦☺️⁩😍 من خودم کلاسهام‌ با بچه‌ها مجازی بود و قراره از ماه بعد، به حول قوه الهی، حضوری باشه. جالب اینجاست که هی از خودم میپرسم واقعا؟ یعنی بچه‌ی واقعی قراره ببینم 😂

پاسخ:
هنوز هم از کرونا میترسم 😔 ولی واقعا نمیشه بیشتر از این هم بچه رو محدود کرد.
بچه‌ی واقعی 😂😂😂😂

فضای رایگان آپلود فایل و آپلود عکس اشتراک گذاری ویدیو...اهنگ...فایل


https://98share.com/
 

وقتی بچه ها میرن توی محیط تازه میفهمیم این یکی دوسال چی کشیدن و از چی محروم بودن!😳

شرش رو بکن خداجون دوباره برگردیم به شلوغیای زندگی دیگه بسه خلوتی خسته شدیم😷

پاسخ:
آره دقیقا 😢
الهی آمین....
واقعا خسته شدیم دیگه از این سبک زندگی 

همه ی دخترای نسل ما فکرکنم تجربه های پریودی این چنینی دارن

 

یادمه اولین بار 14سالم بود که نترسیدم و نه برام بیگانه بود

 

مامانم از یازده سالگی چندبار کامل برام توضیح داده بود که ممکنه همچین اتفاقی برام پیش بیاد ونترسم و بهش بگم حتی پد توکیف مدرسم میزاشت که باخنده میگفت حادثه خبرنمیکند:)

 

ولی بعداون یبار نشدم تا یک سال! خیلی هم خوشحال بودم که تموم شد :)

 

بعدچندتادکتربردنای مامانم که همه هم معتقد بودن طبیعیه منم کم خونم شدید 

 

عید خونه پدربزرگم شدم ناگهانی !

 

به حدی درد و خونریزی زیادی داشتم که فکرکنم همه فهمیدن!

 

دوبارم درد وحشتناکی تجربه کردم به حدی که کنترل خودم ازدست داده بودم

 

میخواستم باچاقوبزنم توشکمم خودمو راحت کنم که فقط تموم شه این درد

 

یکیش تو بانک بود که مردم و زنده شدم تارسیدم خونه 

 

یکیش خونه خالم غش کردم!

 

 

پاسخ:
چقدر خوب  
چقدر عالی :) واقعا دم مامانت گرم 
یک سال نشدی؟؟؟؟؟؟ یا خدا 
آره شنیدم از کم‌خونی و کم‌وزنی هم، قطع میشه.

با چاقو 😂😂😂 چقدر تو خطرناکی
آخی طفلکی...
  • شارمین امیریان
  • سلام.

    من تو کلینیکم از تابستون پارسال تا الان، کارگاه‌های حضوری برای بچه‌ها دارم که هر کلاسی حداکثر ۱۰ نفرن‌. تا حالا هم خدا رو شکر هیچ کس مشکلی براش پیش نیومده. البته همه‌ش حواسمون هست همه با ماسک باشن.

     

    می‌خواستم بهت بگم یه چالش دیگه‌م شرکت کردیا (در مورد پریودی نوشتی) دیدم انقد گستره‌ی چالش‌هامون وسیع بکد، تکون بخوری می‌بینی یه چالش شرکت کردی! 😂

     

     

    ای جانم آلما 😍 باز از این جملات قصار خاص خورش گفت! قهرمو خاموش نمی‌کنم 😂😂😂😁

    پاسخ:
    سلام 😍
    چقدر خوبببب :)
    اینجا میگن بچه‌ها ماسک نزنن موقع ورزش. 

    آره ماشالا انقدر وسیعه😂😂😂😂 عالی بود 

    آره 😂😂😂😂

    مامان من وقتی ما بچه بودیم اعتقاد داشت تمام نق زدن و بد اخلاقی ما مربوط به حوصله سر رفتنه

    قشنگ هر روز هر روز ما رو می برد پارک

    بعد پارک خونه مادربزرگم

    دیگه شب نای نق زدن نداشتیم اصلا:))

    پاسخ:
    دقیقا همینطوره 
    چه مامان خوبی 😊😍
    منم تا قبل کرونا هر روز با آلما میرفتیم پارک 
    درست مثل کارمندا😂 یه ساعت خاصی میرفتیم میومدیم دیگه غش میکرد هر شب 

    کار بسیار خوبی میکنی.منم گاهی که حالشو داشته باشم میبرمشون پارک.واقعا تو خونه موندن و افسردگی خطرش بیشتر از کرونا ست.هم برای خودمون هم برای بچه ها 😅 

    ای جانم به آلما خانوم 😍😘

    پاسخ:
    واقعا خطرش بیشتر نباشه کمتر نیست 😁😁😁
    آره بابا خودمونم دیوونه شدیم رفت
    😘😘😘
  • نیــ روانا
  • ای جانم عزیزم بچه پرانرژی مثل آلما باید یجوری انرژیش تخلیه بشه دیگه

    این دو ساعت مطمئنا هم از لحاظ همین تخلیه انرژی جسمی براش غنیمته هم به ویژه بودن با همسن هاش و بهتر شدن روحیه ش

    خوشحالم که خوش اخلاق هم شده شیرین زبون عزیز من

    قربونش بشم که قهرشو خاموش نمیکنه مردم براش 😍❤️

     

    در مورد پریود فکر کنم هممون تجربه مشابه داشتیم

    یا‌دمه ی بار یکی از همکلاسیام میگفت باباش مشکل معده داره و خودشم وقتای پریودش سحر بیدار نمیشه و ناهار هم با باباش میخوره

    ما هممون می خواستیم همون وسط حیاط مدرسه دارش بزنیم دختره چش سفید بی حیا رو 😂

    و اون بنده خدا هم همش میگفت خب چیه مگه همه پریود میشن دیگه ی چیز عادیه

    و ما خنگولا فکر میکردیم چقدر پررو و بی فرهنگه در حالی که تنها دختری بود که تو کل عمرم باهاش آشنا شدم و حداقل از این نظر درست تربیت شده بود 

    پاسخ:
    واقعاااااااا پرانرژیه 😂

    عزیزدلم 😘😘😘

    وای دقیقا ما نمیتونستیم حتی تصورش رو کنیم کسی راجع بهش حرف بزنه😂😂😂 بیچاره دوستت انگار تو برره بوده همه میگفتن خاک وچوک 
  • نیــ روانا
  • مریم بانو نوشته چاقو

    من یاد دخترعموم افتادم

    اولین بار که پریود شده هیچچچی در موردش نمیدونسته

    و میگه همش خودمو چک میکردم که کجامو بریدم و چطور بریدم

    بعد میگه همش تو راه دشویی بودم و طبیعتا پاک هم نمیشدم نگو مامانم میدونه و به روی خودش نمیاره :/ بعد هفت روز بدبختی منو برد حموم و غسلم کرد و کل مدت فقط ی کلمه گفت اسمش هست غسل حیض

    و میگه من ماه بعدش هررر روز میرفتم حموم و فکر میکردم غسل که بریزم دیگه تمام میشه (همینقدر تباه)

    و جالبتر این که میگه من فقط یادم موند  اسم غسلش سه حرفی بود و تا سالها نیت غسل میت میکردم 😂😂😂

    پاسخ:
    طفلکی 😔😔😔
    ای وای 😂😂😂😂😂 چه مامانی داشته! مامان منم البته تو همین مایه‌ها بود برخوردش:/ 
    زنعموت اون غسلم از ترس گناه و نجاست و اینا برده  وگرنه راه داشت اونجا هم سوت‌زنان عبور میکرده 
    من موندم اون دختر بیچاره چجوری خونریزی رو کنترل میکرده 
    ای وای بیچاره 😢 واقعا تباااااه

    ای خدا مردم از خنده 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 میت😂😂😂😂😂😂😂 
    من اون اوایل وسواسی داشتم روی اینکه موقع غسل بدن قشنگ از وسط به دو نیم بشه 😂😂😂😂 چه غسل‌هایی که با زجر و استرس کردم 😁😁😁😁

    آخی طفلک بچه‌ها... ناگزیر حبسشون کردیم🥺 

    کامنت نیروانا😅

    من یکی غز چالشهام اونجایی بود که در مدرسه نماز جماعت اجباری داشتیم و دختران پریود باید در قسمت مشخصی می‌نشستند. من این‌قدر خجالت می‌کشیدم از اونجا نشستن که با وجود عذاب وجدان برهم‌خوردن نماز بقیه، تمام نماز جماعت‌ها رو شرکت می‌کردم! یعنی یه درد عجیبی داره مرور این خاطرات...

    پاسخ:
    آره واقعا 😔😔😔

    وای این موضوع یادم رفته بود 😂😂😂😂 یهو با خوندنش تمام اون حس‌ها برام زنده شد؛ به همراه تصویر یک عالمه کفش دم در و بوی افتضاح جوراب 🤣🤣🤣🤣چقدر چیز بدی بود 
    خوب چه کاری بود اخه
    به ما میگفتن هرکس عذر شرعی داره بشینه ته نمازخونه . باعث تاسفه. خوب چه اشکالی داشت میگفتین هر کس دلش خواست بیاد نماز هر کس هم نخواست بره تو حیاط. اصلا هرکس نخواد نماز نخونه معنی نداشت براشون. 
    تو که نمازشونو خراب میکردی 😂😂😂😂 یه عده هم بودن چهار هفته ماه عذرشرعی داشتن و اون ته میشستن به خنده و تفریح و عین خیالشون نبود!

    چه حجم خجالتی رو تحمل میکردم وقتی پریود می‌شدم🥺

     

    پاسخ:
    الهییی
    چقدر ماها الکی اذیت شدیم سر هیچییییی

    چقدر این خونه نشینی به بچه ها آسیب روانی رسوند... همسرم قبلا سه ساعت حسنارو میبرد پارک من تو خونه برای خودم وقت داشتم ولی حالا چی...

    قصه آموزش دادن به بچه ها حالا حالا تو اینجا کار داره ... حد وسط ندیدم..

    پاسخ:
    چقدر خوب بوده. بهترین کاری که میشه برای یک مادر و بچه کرد اینه که روزی دو ساعت ببریش پارک :) هم بچه خوشحال میشه و خالی میشه هم مادر نفسی میکشه. 
    ایشالا دوباره شرایط نرمال میشه 😍
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">