یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

من به این چالش دعوت شدم!

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۵۱ ب.ظ

بالاخره باید بریم سراغ کارهای نکرده و عقب افتاده :) به ترتیب دعوت جلو میریم:

نمیدونم چرا شارمین چالش مورد‌دار برام انتخاب کرده 😁

 

۳۴. آیا تا حالا دوست پسر/دختر داشتین؟ اولین بوسه‌تون کی کجا و چه سنی؟

عرض کنم که از بحث کراش و این چیزها بگذریم و برسیم به دوست‌پسر رسمی! در سن بیست و یک سالگی فکر کنم. اولین بوسه هم زیر آسمون خدا احتمالا 😁 چون امکان دیگری وجود نداشته عملا!

 

خوب بعدی، از نیروانا. نمیدونم چرا این سوال هم جزو سوال‌های مورد دار بوده. دسته‌جمعی گیر دادید پته منو بریزید رو آب 😁

۲۵. بهترین غلط هایی که در زندگی کردی چه بوده؟!.

خوب باید بگم که من موجود پرویی هستم که نسبت به غلط‌هایی که‌در زندگی کردم حس بدی ندارم! جز موارد بسیار کم که آرزو میکنم ای کاش زمان به عقب برمیگشت و همچین غلطی نمیخوردم. یا اینکه علم پیشرفت میکرد و میشد اون قسمت از مغزم رو بکنم بدم سگا بخورن ولی دیگه یادم نیاد. به غیر از این موارد باقیش غلط‌های خوبی بودن. مثلا اینکه دبیرستانی بودم خانواده رو پیچوندم با دوستم قرار گذاشتم. یا اینکه رفتم خونشون. کار بدی نمیکردم که فقط مامان بابام بیخودی محدود میکردن. پونزده شانزده سالگی من دیگه برنمیگرده. خیلی خوب کاری کردم :) بعدها هم در سن بیست یا بیست و یک سالگی که پیچوندم و با معشوق رفتیم کوه و پارک و... بسیار خرسندم که اون خاطرات خوب رو دارم و اون همه هیجان رو تجربه کردم با توجه به اینکه الان هم از تجربه خیلی هیجانات محرومم میگم خدایا شکرت آرزو به دل نمردم😁 و بعدتر که با همسرم که اون موقع همسرم نبود هنوز به غلط‌های خویش دامن زدم! خیلی خوشحالم چون بهترین روزهامون بود و خیلی خوش گذشت. دیگه تمام چیزی بود که همسرم میتونست از خودش ارائه بده! حداقل یه خاطره خوش از خودش به جا گذاشت 😂 یه غلط دیگه‌ای هم هست هنوز مرتکب نشدم ولی خیلی دوست دارم تجربه کنم. یه بارم گُل بزنم ببینم چی میشه دیگه کار خاصی ندارم.

بعدی به دعوت هوپ

 ۵. اگه پدر و مادر شدین یا الان هستین ولی به سابق برگردین چه کاری برای بچه‌ها ( نه لزوما بچه کوچیک ، کودکی و بزرگی ) انجام می‌دین و چه کارهایی انجام نمی‌دین (از تجربیات کودکی خودتون و پدر و مادری خودتون یا اطرافیانتون).

من اگر به عقب برگردم، در مورد آلما خیلی بیشتر شل میکنم. خیلی جاها میتونستم کمتر سخت بگیرم اما کم‌تجربگی و نگرانی باعث شد حساسیت بیشتری به خرج بدم سر هیچ و پوچ. چند باری زدمش، نه اونجوری که بچه رو کبود کنم یا بلایی سرش بیاد ولی به هر حال یه تلنگر هم زدن محسوب میشه و عذاب وجدانش منو تا آخر عمر رها نمیکنه. اگر به عقب برگردم هرگز این کارو نمیکنم. یکی دوبار هم خدا منو ببخشه وقتی زدمش احساس خوبی داشتم نمیدونم اینو چیکار کنم 😂 وقت‌هایی که بهش جملات سمی و منفی گفتم بیشتر از اون زدن‌ها پشیمونم.  و واقعا آرزو میکنم کاش اون لحظه لال شده بودم و حرفی نمیگفتم. 

و اینکه کاش حرف مامانم و مادرشوهرم برام اهمیت نداشت و وقتی دخالت میکردن تو نحوه بچه‌داریم انقدر عصبی نمیشدم. میزاشتم اونا حرفشون رو بزنن و بیخیالی طی میکردم. هر چند ناگفته نماند که دخالت‌هاشون واقعا آزاردهنده بود.

در کل بگم که کاش این پنج سالی که با آلما گذروندم بیشتر خندیده بودم و بازی کرده بودم و براش وقت گذاشته بودم تا اینکه حساس بشم رو خیلی چیزا و الکی به خودم و اون سخت بگیرم. 

در مورد گیسو هم تا الان که سه ماه گذشته کاملا از خودم راضی هستم! چیز بدی پیش نیومده فعلا خداروشکر. حرف مامان‌ها هم برام شده بود هوا!

بعدی هم از هوپ عزیزم 

 

 ۳۵. دو تا عکس، اولی از اولین چت‌ها یا نحوه پیشنهاد پارتنرتون و دومی از اخرین چت (عاشقانه یا دعوایی)

 


راستش عکس از اولین چت‌ها در دسترس نیست 😂 به تاریخ پیوسته. آخرین چت هم کار آلما بوده که یه مشت استیکر و چرت و پرت برای باباش فرستاده ولی یه عکس میتونم بدم از یکی مونده به آخر 😁

 

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۹)

سلام :)

جالب بود مخصوصا عکس چت که در عین سادگی عشق ازش میچکید😊

 

و امان از چالش شماره 5 که همه مادر پدرا موارد بسیاری دارن که برگردن و درست کنن اشتباهات رو، یه طوماری میشه برا خودش🙄

پاسخ:
سلام 😍

اوهوم ❤
آره فکر کنم اگر آدم عمیق بهش فکر کنه زیاد باشن. منم اونایی که  از همه بیشتر آزارم میداد نوشتم. اول میخواستم ننویسم ولی بعد صداقت پیشه کردم :)
  • نیــ روانا
  • کاش ی چالش هم بود در مورد غلط هایی که ازشون پشیمونی می گفتی 😂😂

     

    عزیزم هممون یوقتایی بچه ها رو دعوا کردیم و حرف منفی بهشون زدیم

    من سرکار میرفتم پسرجان همون مهد محل کارم بود(دانشگاه تبریز)

    بعد مهد این سر دانشگاه بود اداره من اون سر

    وسیله هم نداشتم باید میرسوندمش بدو بدو میرفتم تا اداره

    صبحا ایشون وسواس می گرفت 

    هی این تیشرت با این شلوار خوب نیس اون شلوار با این کفشا خوب نیس و ...

    تا داد نمیزدم دست بردار نبود و کل کمدشو خالی میکرد

    ولی داد که میزدم کفش پوشیده جلو در بود 😂

    ولی اعصاب خودم خراب بود و کل روز حالم گرفته بود

    این وضعیت تا آمادگیش ادامه داشت که دیگه خدا رو شکر بابد یونیفورم میپوشید و مشکل حل شد

    یعدها به این نتیجه رسیدم بچه اون چند دقیقه زمان رو با لباس عوض کردن میخرید که ی ذره بیشتر پیشم باشه و من خر نمی فهمیدم :(

    پاسخ:
    حالا کار یاد بر و بچه‌ها نده 😂😂😂😂 

    وای وای وای که آلما هم منو سر این لباس انتخاب کردنش روانی کرد حالا تو فکر کن این دختر هم هست دیگه چقدر دستش بازتره 😂😂😂

    الهییییی بگردمت 😍😭 غصشو نخور گذشته دیگه

    :) یعنی منتظرم پست بزاری با کله بیام بخونمتا

     

    اون پبچوندنارو منم داشتم البته با کسب اجازه زوری!

     

    یعنی مغز مامانمو میخوردم که بزاره بادوستام برم بیرون یا تولد وپارک

     

    حاضرنبودم قایمکی برم محالم بود نرم کوتاه بیام !!

     

    :))

    کسی مرا به چالشی دعوت نکرد چرا؟!!!

     

     

     

    پاسخ:
    ای جون دلم ❤❤ باعث افتخاره دوست عزیزم 
    مامان من از اون مامانایی بود که میگفت بابات نمیزاره و احتمالا توی دلش خنده‌ی شیطانی میکرده 😂
    میدونستم هر چقدرم اصرار کنم راه به جایی نمیبرم منم با خنده‌ی شیطانی از کادر خارج میشدم 😁

    خوب بزار من یه دو تا تپلش رو انتخاب کنم دعوتت کنم 😂😂😂
  • شارمین امیریان
  • سلام.

    واقعا الان خودمم موندم این چه چالشی بود بهت پیشنهاد دادم. فکر کنم اون موقع تو فاز کرم‌ریزون بودم 😂

     

     

    حس خوبی داشتی از زدن آلما؟! 🤦‍♀️😂

     

    چتتون هم باحال بود. ولی چرا هیشکی اولین چتش رو نگه نمی‌داره؟! 🙄

    پاسخ:
    سلاااااام 😍

    آره 😂😂😂 خیلی حرصمو درآورده بود آخه 

    آخه ما اون موقع که با هم شروع کردیم دو عدد نوکیای ساده داشتیم و اینترنت تو خونه‌مون در حد یه دایلاپ بود 😂😂😂😂 یادت رفته من چند سالمه؟

    ولی یه چیزی 
    من تمام اس‌ام‌اس‌های همسرم رو نوشتم تو چند تا دفتر 😂😂😂

    ببین نمیدونم چرا هر چی میخونم پست هات و علاقه ام به نوشته هات زیادتر میشه. یه جور خوبی صادقی. مرسی که لبیک گفتی. چت اخری خنده ام گرفت :-))))

    پاسخ:
    عزیزم ❤
    ارادتمندم 😊😚
    😂😂😂
  • ستاره درخشان
  • منم برام پیش اومده که بزنم و پشیمون نشم و تازه حس خوب هم داشته باشم😎 

    پس حالا که این چالش رو نوشتی همونطوری که قبلا هم گفتم داستان اشناییتونم بذار دیگه 😀😁😀

    پاسخ:
    😂😂😂
    باشه سعی میکنم متمرکز بشم 
    باید حس بگیرم برم به اون موقع‌ها 😁
  • ستاره درخشان
  • خیلی کار خوبی کردی که تو نوجوانی پیچاندی و کارایی که دلت میخواست کردی من با این که محدود نبودم نمیدونم چرا هیچ کار هیجان انگیزی نکردم خودم الان پشیمونم.

    در حال حاضر هم که محدودیت از در و دیوار می ریزه واسم.

    پاسخ:
    اره دیگه هر چیزی سن خودشو داره بعدش دیگه مزه نمیده 😂

    ففط عکس چت تون:) 

    پاسخ:
    😍😍😍

    ای خدا😍 دلم شاد شد

    پاسخ:
    😍😍😍😍😙😙😙😙
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">