یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

زنان کوچک

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۰۸ ب.ظ

بچه که بودم عاشق کارتون زنان کوچک بودم؛ توی تخیلاتم ما هم چهار تا خواهر بودیم، کلاه‌های قشنگ داشتیم! خانواده‌مان پرجمعیت بود و هیچ وقت حوصله‌‌م سر نمیرفت.

این روزها که گیسو هم به جمع‌مان اضافه شده، خیلی چیزها سخت‌تر شدند اما لذت‌بخش‌تر. ساعت خواب و غذا و همه چیزمان بهم ریخته. اما در عوض صدای نفس‌های ظریف گیسو را داریم. هر بار دست‌های کوچکش را میگیرم دلم ضعف میرود. هر بار بغلش میکنم و نرمی‌اش را لمس میکنم انگار وسط بهشتم. 

میدانم هر روزی که میگذرد همه چیز بهتر و زیباتر میشود به غیر از یک چیز و آن هم تمام شدن کودکی :) کودکی آلما و گیسو. تنها چیزی که ارزش حسرت خوردن دارد! شاید چون مادرم دنیا را این‌طور میبینم؛ حس میکنم همه‌ چیز برایم رنگ باخته و فقط یک چیز است که خودش را پررنگ و محسوس نشانم میدهد و ارزشش را به رخم میکشد.

هر روز که میگذرد گیسو آرام‌تر میشود. گریه‌های کمتر. بی‌قراری‌های کمتر و خواب بیشتر! تقریبا سه شب میشود که توانسته سه ساعت یا چهار ساعت پشت سرهم بخوابد و این برای من یعنی یک موقعیت رویایی! مثلا دیشب ساعت ۳ خوابید و ۷ بیدار شد و خدا میداند توی این چهار ساعت من در چه سطح از بیهوشی به سر میبردم 😂 چهار ساعت خواب پشت هم؟؟؟؟ خدایا شکرت 😂

دیروز عصر هم سه ساعت خوابید و من به حمام و کارهای شخصی‌ام رسیدم.

فقط وقتی از حمام برگشتم پاکت خالی پول‌هایی که عیدی گرفته بودیم را روی تخت دیدم. از آلما پرسیدم اینو تو برداشته بودی خیلی ریلکس گفت آره ریختم تو قلکم:/ فکر نمیکردم انقدر پول‌دوست باشم 😂 عصبانی شدم و گفتم ای وای چرااااا گفت همشو البته نریختم بیا اینا رو هنوز نریختم خوشبختانه فقط دویست تومن انداخته بود توی قلکش:/ دلم میخواست قلک را پاره کنم و پول‌هایم را بردارم! خودم را کنترل کردم و گفتم هرجا پول دیدی نباید بندازی تو قلکت.

دو هفته‌ پیش رفته بودیم تهران و مدتی خانه‌ی پدرم بودیم. داشتم فکر میکردم وقتی پدر و مادرم آمدند دنبالمان و ما را بردند، وقتی برای هر دو دخترم وقت گذاشتند، برای آلما هر روز خوراکی خریدند و پارک و بیرون بردنش.  هدیه برایش خریدند باهاش کارتون دیدن و نقاشی کشیدند وقتی گیسو گریه میکرد و من خسته بودم بغلش کردند و آرامش کردند. وقتی مادرم به تغذیه‌ی من رسیدگی میکرد و میگفت تو کلی خون از دست دادی و هنوز جا داره تا به حالت عادی برگردی و خیلی چیزهای دیگر ... چه اهمیتی دارد اگر گاهی با بعضی تند حرف زدن‌هایشان دلم را شکستند و حتی بغض کردم. واقعا اهمیتی ندارد. مادرم تمام تلاشش را میکرد که بهمان خوش بگذرد. با خودم گفتم خدایا شکرت که من کس و کار دارم و برای خانواده‌م مهمم. خیلیا هستند که یا کسی را ندارند یا خانواده‌شان بی‌خیالند. 

وقتی برمیگشتیم، چشم‌های مادرم به اشک نشسته بود. فدای سرش اگر گاهی حرف زدنش را بلد نیست و آدم را پاره میکند 😂

 

فلوکستین توی داروخانه‌ها پیدا نمیشود؛ همسرم مصرف میکرد و الان بدون قرص مانده. سر کار هم که نمیرود که نظم داشته باشد و مجبور به قرار گرفتن توی چارچوب. همین دو علت به اضافه‌ی خوردن قرص جایگزین و عوارض جانبی‌ش، باعث شده این روزها کسل باشد و کم‌حرف و بی‌انرژی. شب‌ها بیدار و روزها خواب. شب‌ها تا صبح مینشیند پای ترجمه و ویرایش و کارهایی که باید تحویل دهد. روزها میخوابد تا ناهار. بعد از ناهار هم میخوابد تا غروب و بعد میرود کافه و شب برمیگردد. خیلی کم حرف میزنیم و من در حال مدارا تا این روزها هم بگذرد.

امروز گفتم یه شب ما رو بشون تو ماشین ببر یه دور بده برگردون دلم میخواد از خونه برم بیرون گفت ای ددری تو تازه برگشتی خونه!

چه عرض کنم!

فعلا که دخترها انقدر وقتم را به خود اختصاص داده‌اند که حالا حالاها جادارد تا به قهر و دلخوری با همسر برسیم! ضمن اینکه میدانم این موقعیت هم موقتیست. فقط نمیدانم از چه همسر جانم از یک موقعیت ناخوشایند موقتی به موقعیت ناخوشایند موقتی دیگر حرکت میکند.  

  • یاسی ترین

نظرات (۸)

خدا نگه‌دارشون باشه : )

 

+ داروهای کنترل اعصاب و شادی‌آور و ضداضطراب همه جا گویا نایاب شده. منم با نسخه‌ی 100 تا بوسپیرون رفتم داروخونه دیروز، فقط 1 ورق 20تایی بهم دادن.

پاسخ:
خیلی ممنون متشکرم:)

ای بابا چرااااا؟؟؟؟
عجب 
واسه پیدا نشدن داروی ضداضطراب اضطراب بگیریم 😂 

سلام ممنون میشم به وبلاگ من هم سر بزنید و ممنون تر اگه دنبال کنید.

پاسخ:
سلام 
باشه :)

من چه قدر خوشحالم که داریم بیشتر در مورد داروهای ضد اضطراب و ضد افسردگی حرف میزنیم

پاسخ:
بله 😊😊😊 من هم همینطور عزیزم 
چون که خیلی طبیعی هستند و خوبه که خیلیا ازش نترسن

یاسی تو الان باید روحیه ات حفظ کنی که کلافگی و حاشیه ، خودش درونت فرو نکنه... مهم‌ترین چیز هم قوای بدنیت هست که بیشترش مربوط به خواب میشه... گیسو که میخوابه، الما رو بغل کن بخواب... زن‌ها فرشته با چوب جادویی اند... هوای همه چیز رو انگار باید داشته باشن.

پاسخ:
دقیقا اتفاقی که سر آلما باعث افسردگی و خشک شدن شیرم شد متاسفانه.
آاااره راست میگیا خوابم که کم‌ میشه حس میکنم شیرم کم شد وقتی میخوابم دوباره کارخونه شیرسازی رامیفته 😂
گیسو میخوابه اما آلما همش در میره 😂😂😂 دارم براش برنامه میچینم ایشالا جواب بده

آره واقعا 😊

واقعا فدای سرش که گاهی تند حرف می‌زند..

هر پدر و مادری یه مدلی داره.. اگر بعضی مدل های دیگر را تجربه می کردی، هر لحظه به خاطر مدل والدینت خداروشکر میکردی😉😁

پاسخ:
دقیقا 
انقدر چیزها دیدم و شنیدم اطرافم، انقدر آدمایی دیدم که چقدر اذیت میشن از خانواده ‌ها که شاکر وجود خانواده خودم هستم و فقط خوبیا رو میبینم 😍
اونجا ماه رمضان نیومده😉?
پاسخ:
ما روزه نمیگیریم عزیزم 😉
  • شارمین امیریان
  • سلام.

    یاسی من نمی‌دونم کامنتت رو چی‌کار کردم! 🙄 فکر کنم بلاکت کرده باشم 😂😂😂 بیا یه کامنت آزمایشی بذار ببینم پیدات می‌کنم. اشتباهی دستم خورد روی گزارش هرزنامه. بعد اومدم از هرزنامگی! درش بیارم ناپدید شد 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

    پاسخ:
    سلام عزیزم 
    من کامنت جدید نزاشتم 😂😂😂
    آخریش همون بود که‌ گفتم خصوصی در خدمتم 😎😏
    خصوصی گذاشتی جواب اونم دادم 
    نکنه جواب کامنت خصوصیت رو پکوندی؟؟؟؟
  • جوینده آرامش
  • سلام

    خوبه که کم کم نظم داره خودشو توی خونتون جا میده که البته مدیون گیسو خانم هستیا 😊 انشاالله خوابشو همینطور پشت سرهم حفظ کنه

    خیلی کیف میده خواب نی نی ها❤

    پاسخ:
    سلام عزیزم 
    آره واقعا گیسو نوزاد خوبیه 😍 اصلا اذیت نداره 
    توی پستی که دارم مینویسم توضیح دادم که اوضاع چقدر بهتر شده 
    آره خیلی ❤
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">