یاسی‌ترین

https://t.me/YasEnogheree

یاسی‌ترین

https://t.me/YasEnogheree

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

داری میفهمی چی میگم

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۳۰ ب.ظ

یکم خودمونی حرف بزنیم

استراحت یعنی دراز بکشی، چشم‌هاتم ببندی، یکم انرژی بگیری تا برای ساعت‌های بعدی که قراره سرپا باشی آماده بشی ولی نمیدونم چرا با یک چشم باز توی گوشی‌م :/ دلم میخواد وب‌گردی کنم.

هوا گرم شد. همینقدر زود و یهویی :( آخه انقدرم گرم نیست که کولر بزنیم. یه جوریه. دَم داره. خونمون انگار داعش حمله کرده. آلما با قدرت هرچه تمام‌تر ترکونده. دیروز بابایی تو اتاق خوابیده بود اومد بیرون با تعجب گفت چه خبره چیکار کردید تو هال. گفتم کردید نه کرده! من که مثل یک حیوان مفید بودم همش داشتم شیر میدادم. حالا از اون همه ریخت و پاش آلما چیزی جمع نشده. آلما هم که اگر هم بخواد کار کنه و جمع کنه حتمن باید خودمم پا به پاش باشم و ترغیبش کنم به جمع کردن وگرنه خودش تنهایی همش حواسش پرت میشه و هی باید بگی که از گفتن زیاد نتیجه‌ای هم حاصل نمیشه جز لجبازی. هیچ کاری نکردم. میخواستم پست بزارم تمرکز ندارم‌. نه استراحت میکنم نه پامیشم کار کنم 😂 الاناس که گیسو پاشه. هی نگاش میکنم میبینم خوابه. آلما هم محو کارتون. باز خوبه صداها کمن. یه ساعت‌هایی توی روز آلما بی‌وقفه حرف میزنه. گیسو گریه میکنه تلوزیون هم با صدای زیاد تا کم میکنم آلما غر میزنه کم نکنننننن دارم نگاه میکنم 😐

آقای همسر رو مبل داره خرخر میکنه. در دوران قرنطینه جدید به سر میبرد. کتابخونه باز تعطیل شده. 

میگما پاشم یه چایی بزارم؟ 

یکی از اتفاقای مسخره و خنده‌دار تو خونه ما اینه که قوریمون میشکنه! تا حالا چندین بار شکسته. یا اینکه درش میفته میشکنه.

مامانم یه قوری جدید خریده برام‌. درش رو هم با نخ به دسته‌ش بسته 😂

یادم افتاد دبستانی که بودم پاک ‌کنم رو نخ میکرد مینداختم گردنم!!! چون همش گمش میکردم. 

وقتی پاک‌کن می‌افتاد زیر میز انگار افتاده بود توی مثلث برمودا پیدا کردنش محال بود.

نیم ساعت پیش زنگ درو زدن، انقدر تو حال خودم بودم یک متر پریدم هوا. رفتم از تو چشمی نگاه کردم دیدم خانم همسایه‌س واسه همین بدون اینکه چیزی سرم کنم درو باز کردم احوال‌پرسی کرد توی پیش‌دستیمون که بهش شیرینی داده بودم شکلات ریخته بود پس بده. موقعی که میرفتم آشپزخونه شکلاتا رو بزارم نگاهم افتاد تو آینه به خودم دیدم موهام مثل برق گرفته‌ها شده بوده 😂 نه که دراز کشیده بودم و یهو پریدم، موهام مثل انیشتین بود.

ظهر داشتم با عجله پلو میپختم و شامی سرخ میکردم آلما هم زیر دست و پام هی حرف میزد. فکر کنم خیلی سرسری بهش اوهوم گفته بودم یهو پرسید مامان داری میفهمی چی میگم؟ 😁 مردم براش.

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۷)

بچه باهوش 😂😘😍

 

 

پاسخ:
میمونچه خیلی زرنگه😁
  • شارمین امیریان
  • سلام :)

    منم یه وقتا تو رختخواب به تماس تصویری دوستم جواب می‌دم بعد که تصویرم میاد رو صفحه می‌بینم چه داغونم! 🙈😄

    پاسخ:
    سلام 😍
    وای 😂😂😂😂

    جووون 

    پاسخ:
    به خودت 😂😂😂😍😍😍

    دلیلی که دلم خونه ویلایی میخواد همینه!!! تا در بزنم و واشه، فرصت کنم خودم روبراه کنم، نه که پشت در واحد یه نفر مونده باشه! از بهم ریختگی خونه نگم برااات🤦🏼‍♀️

    پاسخ:
    خونه ویلایی همه چیش خوبه 😍😍😍 حیاط 😢😯
    آره یهو پشت در یکی سبز میشه😂
    من همیشه تصورم اینه خونه‌ی تو برق میزنه 😁 الکی همدردی نکن باهام 😂
  • جوینده آرامش
  • خیلی خوب بود این پست

    از هر دری حرف زدی ;)

    میگم اون وسط پاشدی یه چایی بذاری؟ 😉

     

    پاسخ:
    😊😊😊
    بعدش که پاشدم دم کردم 😁 جای شما خالی 😍

    الهی بگردممممممممممممممممممم-حالشو ببر از این همه تفاوتی که توی زندگی نصیبت شده :))))))))))))))))))) البته بگم ها الان روزای خوشته عزیزم، بزاتر ی سال دیگه به امروز من میرسی، دوتا بچه که هر دو حق دارن و تو نمیدونی به کدوم حق بدی و بعد حقث رو زا هر دو میگیری و جیغغغغغغغغغغغغغ، اهیم بزرگه میاد به دفاع زا کوچیکه جلوت وای میایسته درحالی که تو داشتی از خود اون در قبال کوچیکه دفاع میکردی و..... وای که چه سر و صدایی تو خونه ما است الانو جیغ و داد :))))))))))))) پس فعلا خوش بگذرون عزیزم-البته شما فاصله بچه هات بیضشتره شاید راحت تر بگذری از این مرحله
    به فکر بزرگه زیاد زیاد باش عزیزم

    پاسخ:
    اره خیلی خوبه 😍😍😍 با همه سختیا ولی من دارم کیف میکنم 😊
    ای وای 😂😂😂😂😂 
    خدا نگه داره برات 😍😍😍

    آره بیشتر توجهم رو آلماس
  • مانی‌عسل
  • جدی اینهمه مداد و پاکن و تراش کجا می‌رفت! مگه اون زیر چقدر وسعت داشت !

    یاسی چقدر ذوق‌زده شدم ازینکه می‌نویسی و کلی پست نخونده جلو رومه😊

    یاد اون روزا افتادم که اینستا نبود، وبلاگ می‌نوشتیم، چقدر دور شده، اونقدر که اینجا شده نوستالژی!

    پاسخ:
    😂😂😂😂 مثلت برمودا بود. زمینش می‌بلعید 
    عزیزممممممم ♥️ 
    واقعا کلیییییی 
    آره واقعا اینجا نوستالژی شده ولی برای من همیشه مثل خونه‌س 
    خوشحالم دوباره اینجایی 💜
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">