یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

سالی یه روزم

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۱۷ ب.ظ

دیروز چهارشنبه سوری بود. در حالی که مشغول کارهای گیسو و رسیدگی به غرغرهای آلما بودم، از بیرون تک و توک صدای ترقه و بمب و... می‌آمد. یادم میرفت به روزهای گذشته؛ نوجوانی و یک عالمه انرژی و اینکه تمام شوق و ذوق و آرزویم این بود که با برادرم و خاله‌م فقط بتونم برم بیرون و تماشا کنم همین. نه دوست داشتیم بمبی بندازیم و نه میخواستیم دور آتشی برقصیم. فقط پیاده برویم اطراف خانه و گشتی بزنیم و پدرم به عنوان فرد همیشه مخالف، با اخم‌های گره کرده دلش نمیخواست خاله‌م با ما باشد و حتی اگر نبود هم حتی مخالف بود. روزها گذشتند و من خودم اگر یک میلیارد هم دستی بدهند دلم نمیخواهد با خاله خانمم تا سر کوچه هم دو قدم بروم 😂 آن روزها هم مسئله برای من و داداشم خاله نبود، ما دوست داشتیم از خانه بزنیم بیرون و چیزهای جدید و هیجان‌انگیز ببینیم. و الان بعد از گذشت شاید بیست سال باید دستمان را بگیری و بکشی ببری بیرون!

امسال سر و صدای چهارشنبه سوری از همیشه کمتر بود؛ خدا کند کم‌کم چیزهایی که ربطی به سنت‌هایمان نداشت به دست فراموشی سپرده شوند و سال بعد و سال‌های بعد کنار آتش کوچک و زیبایی، شاد باشیم. 

مادرم همیشه میگفت، خانه‌تکانی تا چهارشنبه سوری باید تمام شود و هر چیز خراب و شکسته‌ای که هست دور ریخته شود. 

دلم میرود پِی آن سال‌هایی که مامان دم عید همه جا را میزد به هم. بوی پودر و وایتکس بیشتر از همیشه می‌آمد. دیوارها را چرا از سقف دستمال میکشیدیم تا پایین؟؟؟؟ :| و بابا که همیشه با شیشه پاک کردن‌هایش سکته‌مان میداد و با نوک پا لب پنجره می‌ایستاد! یادش بخیر سبزه سبز کردن‌های هر سال مامان. سفره هفت‌سین‌ها، خرید‌ها و شلوغی‌های میدان تجریش... کجاست آن همه شور و حال؟ 

آلما امروز رفته خانه مامان جونش. گیسو خواب است و من دراز کشیدم و فکر میکنم؛ به این که چه چیزهایی برای هفت‌سین کم دارم. به این که چقدر دلم میخواست شیرینی درست کنم، به اینکه چقدر دلم میخواست از خانه بزنم بیرون، راه بروم، خرید کنم... به اینکه خوشحالم که لباس نو دارم! به اینکه شکر خدا سالمیم، خرید و سفر و مهمانی همیشه هست.

دیروز بعد از دو هفته مهربانی و صبر با همسرم دعوامان شد! و طبق معمول پنج سال گذشته علت دعوا آلما بود. هم باعث دعوای ما شد و هم خودش دعوا شد. 

دلم برایش میسوزد. دیشب بغض گلویم را فشار میداد. به زور قورتش میدادم. شب که هر دوتاشان خوابیدند با همسر رفتیم بالکن و من بعد از بیش از ده ماه به خودم اجازه دادم یک نخ سیگار بکشم. بعد هم نخواهم کشید تا شیر نی‌نی تمام شود. بغضی بودم و با اولین پکی که زدم و بوی سیگار که توی مغزم پیچید تمام خاطرات بدی که داشتم برایم زنده شد‌. خیلی عجیب بود؛ یعنی اگر خوشحال بودم حتمن خاطرات خوبی که با این بو تداعی میشوند یادم می‌آمد. اما دیشب یک عالمه حس تنهایی و ترس و تردید، یک دنیا سردی و غصه، در کمتر از یک ثانیه به دلم ریخت. به همسرم میگفتم من نباید سر آلما داد میزدم، نباید غرغر میکردم لیچار بارش میکردم... وقتی کار بدی میکنم خودم میفهمم... حسش میکنم میدونم دارم کار بدی میکنم. باید با بچه قاطع بود باید خوب و بد رو بهش نشون داد اما نباید این همه حس منفی رو توی یک روز بهش منتقل کرد... البته همسرم هم بی‌تقصیر نبود؛ بهش گفتم تو آروم باشی منم آرومم. ایشون هم فرمودن باید مراقب خودت باشی تا دوباره نیفتی توی دام افسردگی و شیرت هم خشک بشه. به تغذیه‌ت هم نمیرسی رنگ و رو نداری اگر هم میخوای شیرت خوب باشه باید خوب بخوری. گفتم عزیزم من شکموام نگران نباش من اگر وقت باشه نمیزارم بهم بد بگذره گفت من حواسم هست دو روزه هیچی درست و حسابی نخوردی. از امروز صبح هم آمار خوردن‌های مرا دارد! این هم از مدل ابراز علاقه‌ی همسر، که نه تنها کافیست بلکه بسیار دلچسب است و برای یک درونگرای کم‌حرفِ کم‌واکنش خودش دنیایی از ابراز است.

فقط امروز و فردا از سالی مانده که بسیار خاص بود و بیشتر از همیشه یادمان خواهد ماند. سالی که از یک ماه قبلش خودمان را حبس کرده بودیم و فکر میکردیم هوا که گرم شد همه چیز درست میشود. سالی که با ترس و لرز خرید‌هایمان را اول میبردیم بالکن و بعد دانه دانه مثل بمب ساعتی برشان میداشتیم و میشستیم؛ چه بسته‌های وانیل و دستمال‌کاغذی و بیسکوییت که من به فنا ندادم 😂 اما حالا بعد یکسال به این سبک زندگی عادت کردیم و همه را روی اپن الکل میزنیم و یک الکل هم روی اپن میزنیم و تمام!

سالی که برای اولین بار بی‌هیچ عید دیدنی و خرید و... پای هفت‌سینی سه نفره آغاز شد. یک عالمه شیرینی پختم و خودمان خوردیم 😁 هوا گرم شد و همه چیز درست نشد تابستان آمد و رفت و پشت سرش پاییز و زمستان و هنوز هم کرونا هست! 

دلم میخواهد روزی که اوضاع نرمال شد، آلما را حسابی خانه‌بازی و پارک ببرم. قول میدهم ببرمش کلاس موسیقی و ورزش. دخترم عاشق اسکیت است.

دلم مسافرت میخواهد. روزی که بشود سوار قطار شد، برای اولین بار برویم قشم و بندر عباس. یا باری دیگر با خانواده همسر برویم مشهد، برویم خانه‌ی مادربزرگ دوست‌داشتنی‌ش و دوباره آلما را ببرم پارک آبی که دو سال است از خاطرات پارک آبی حرف میزند. روزی که بشود کل فامیل دور هم جمع شویم، برویم حیران و یک دل سیر عمه‌ها و دخترعمه‌ها و دخترعموهایم را ببینم.

روزی که کرونا نباشد، یا حداقل در حدی باشد که بتوانیم به زندگی نرمال برگردیم...

  • یاسی ترین

نظرات (۱۴)

دیوار ها را چرا از سقف دستمال می کشیدیم تا پایین؟ چرا اون همممه ظرف رو از کابینت خالی میکردیم میشستیم و دوباره جمع میکردیم سرجاش؟!!!!!!!!!!!!! چرا واقعا؟

البته منزل مادر هنوز هم اینها تکرار میشه اما توو خونه ما در حدی که هه چیز تمیز و مرتب باشه هستش. اضافه کاری نداریم.

 

 

چقدر لطیف و ظریف بود مثل همیشه. نوشته تو رو خوندنی انگار یه چیز شکستنی دستمه. نفسم حبسه و وقتی تموم میشه یه نفس عمیق. نمیدونم چرا. :).

 

 

کاش جهانی بدون و جنگ و بیماری می داشتیم. اما افسوس!!!

با آرزوی بهترین ها.

 

پاسخ:
واقعا چه کاری بود 😂😂😂 الان یادم افتاد ظرف‌ها رو هم میشستیم 
بله منم همینطوری‌م الان. تمیز میکنم ولی کارای اضافه نه.
مامانم سال‌های اخیر گیر داده به لوسترها 😂 خوبه من نیستم داداشم مجبوره تمیز کنه!

باعث افتخاره خانوم، که شما با این طبع لطیف از نوشته‌های من تعریف کنی ❤

کاش...
  • نیــ روانا
  • سلام عزیزم

    سال نوت پیشاپیش مبارک 

    انشالله برات پر از شادی و عشق و ثروت و سلامتی و سفر باشه در کنار همسر و آلما و گیسوی قشنگمون

     

    دقیقا ۱۴ ساله که ۹۹ درصد دعواها و بحثای خونه ما به خاطر پسرجانه

    همشم از اینجا شروع میشه که من خیلی معمولی به پسرجان یک حرفی میزنم مثلا: کی میری دوش بگیری؟ تکلیف زبانت رو انجام دادی؟ امروز تست نزدیا و ...

    بعد باباش یهو داااد میزنه: راست میگه بو گرفتی پاشو برو حموم یا چرا خودت به فکر نیستی همش باید بادت بندازیم و ...

    آقا من نخوام شما از من حمایت کنی کی رو باید ببینم؟😂😂

    صد بااار هم وقتی پسرجان نبوده گفتم این کار رو نکن

    ولی کماکان ادامه داره و اونقدر به تنصیحت ادامه میده که پسرم قهر میکنه میره تو اتاق بعد من میگم باز کار خودتو کردی و بعدش ما هم باهم قهر می کنیم 😂😂😂

    و جالبترش اینه که با همه اینا پسرم به شدت باباییه و همیشه و تو همه چیز حق رو به باباش میده 😥🙄

     

    دلم سیگار خواست 

     

    پاسخ:
    سلام ❤ سال نوی شما هم عزیزم...
    برای شما هم همینطور ... ایشالا 

    چرا اینجوری میشه 😂😂😂 چرا همه‌ی دعواهای زن و شوهرا سر بچه‌س 
    این چه جور حمایتیه😂😂😂😂 بگو شما کاری نکن یه گوشه بشین ضررت کمتره:/ 
    همسر بنده یا اینوریه یا اونوری؛ حوصله داشته باشه میخواد دنیا رو به پای بچه بریزه، ولی قاطی باشه بچه رو محل نمیده و هی دعواش میکنه. آخرشم میگه من اصلا تو خونه نباشم بهتره :/ لباس میپوشه میره یعنی متنفرم از این کارش 
    یا اگر نتونه بره بیرون میره میخوابه :|

    تشریف بیارید بالکن ما 😍 

    کلی حرف اومدم تایپ کنم رسیدم به جمله اخر دلم لرزید: یا حداقل در حدی باشه که بشه ...

    دیگه تحملش رو ندارم و روزشماری میکنم برای واکسن زدن...

     

    سیگار... فقط یک بار امتحان کردم دو تا پک زدم و انقدر سرفه کردم که پسش دادم به اونی که میخواست بکشه.

    پاسخ:
    از بس هی صبر کردیم و نشد، دیگه قانع شدم به اون در حدی 😁
    کاشکی حداقل برای شما که انقدر در ارتباط با مردم هستید زودتر واکسن بیاد.
    حالا ما هیچی نشستیم تو خونه. شما که این همه آدم زیر دستتون میاد و میره:(

    خوب پس آدمش نیستی 😁 

    سلام عزیزم 

    من الان اومدم و پستهای اخیرت رو خوندم.قدم نورسیده مبارک.خوشحالم که هردو سالمید و پشت سر گذاشتید.امیدوارم همیشه سالم و سلامت خانواده قشنگتون بدرخشه.

    زندگی بالا و پایین داره و همش هم مربوط به درونمونه.ولی مهم اینه که چه در اوج و چه در قله یادمون باشه که موقته 

    پیشاپیش سال نوتون هم مبارک و ارزوی بهترین اتفاقها رو در روزها و ماه های پیش رو براتون دارم 

    یع عالمه بوس بهت که مامان قوی و خوبی هستی واسه گل دخترات:)*

     

     

     

    پاسخ:
    سلااااااااام😍 چطوری 
    ممنونم عزیزم سلامت باشی  
    قربونت عزیزم 💙

    اوهوم همینطوره.
    مرسی عزیزم 
    برای شما هم همینطور 

    فدات ❤❤❤
  • نیــ روانا
  • دقیقا شوهر منم همین طورههه

    دقیقا هااا

    فکر کنم فیلم هندیه اینا قل های گمشده ن

    هم به لحاظ اون افراط و تفریط هم از نظر این که میره بیرون و البته اکثر مواقع میره میخوابه

    و تازه بعد که ی خورده سرحال میشه خودش دعوا درست کرده ها ولی به من میگه تو برو از دلش دربیار 😂

    من دیگه یاد گرفتم پیشش چیزی به پسرجان نمیگم کمین میکنم تا میره حموم یا دشویی می پردازم به مذاکره با پسرجان 😁

     

    نوش نوووووش 🌹

    پاسخ:
    وای 😂😂😂😂😂
    کمین عالی بود 😁😁😁😁 شاید که باورت نشه منم آلما رو میبرم گوشه موشه ها یه چیزی بهش میگم که حداقل بین خودمون دو تا باشه 
    همسرم باشه ابعاد قضیه هی گسترده میشه 😁

    مرررسی عزیزم*میگذره

    خداروشکر.

     

    راستی آفرین به سلیقه ات در انتخاب اسم هردوشون:)

    پاسخ:
    خداروشکر 
    خوب باشی همیشه لیمو جونم ❤❤❤

    مرسی عزیزم البته مستعار هستن 😁

    عزیزم امیدوارم تمام آرزوهای این پستت به زودی دست یافتنی بشه

    و کنار دخترها روزهای خوبی رو تجربه کنی

    پاسخ:
    ممنونم دوست من 😍
    شما هم روزهای روشنی داشته باشین ❤

    ما هم چهارشنبه سوری تو خونه موندیم ولی صدای ترقه خیلی از بیرون می اومد و احسان هم هی صداش رو تقلید می کرد .

    خدا قوت برای شب بیداری ها ، امیدوارم خواب شبش بهتر بشه که راحت تر بشی.

    پاسخ:
    ا من فکر کردم شاید مردم به خاطر کرونا کمتر برن بیرون و یواش یواش اون حالت بدی که داشت مثل جنگ بود از بین بره 😁 
    ممنونم عزیزم ❤ 
    آره یه مدت بگذره بهتر میشه 
  • شارمین امیریان
  • سلام🤗

     

    ولی من تازه از چارشنبه سوری اتاق تکونیم! رو شروع کردم 🙄🤦‍♀️

     

    آغا من فکر میکردم الان کامنتدونی پر شده از نصیحت که یاسی سیگار نکش! فکر نمیکردم استقبال بشه اونم از طرف این افراد! سه تایی پاشید جمع کنید ببرمتون کمپ ترکتون بدم آخر سالی، ۱۴۰۰ رو پاک شروع کنید! 😉

    پاسخ:
    سلااااملکمممم خانوم 😍
    خسته نباشییی خیلی میچسبه مخصوصا اگر دو تا کیسه‌ زباله بزرگ خرت و پرت کشف کنی که باید بریزی بره 😂

    نه انگار ظرفیت‌ها بالا بوده 😁کسی نصیحت نکرد
     بابا کدوم سه نفر 😂😂😂 یکی شون فقط گفت دلم خواست اون یکی گفت اگر یه پک بزنه خفه میشه منم که گفتم فعلا امکان ارتکاب ندارم 😁😁😁 یه نخ ناقابل بود 
    آقا ما مجرم نیستیم بیماریم درکمون کنید 😁
    چند وقت پیشا رفته بودم بهداشت، نمیدونم برای چه کاری شروع کرد ازم سوال پرسیدن؛ نمیدونم شاید یه تحقیقی پژوهشی چیزی داشتن. گفت سیگار میکشی منم فاز صداقت برداشتم گفتم بزار تحقیقشون خراب نشه گفتم آره گفت روزی چقدر گفتم نهایت یکی. گفت قلیون چی گفتم اگر جایی جمع باشیم قلیون هم باشه اصرار کنن حالا یکم میکشم ولی سیگار بیشتر میچسبه 😁 گفت تریاک؟ حشیش؟ گل؟ شیشه؟ گفتم آقاااا نه در اون حد دیگه. نزدیک بود زنگ بزنه بیان ببرنم کمپ 😁



    عزیزمممم آخه چجوری انقد خوب مینویسی :)

    الهی خیلی زود ی سفر چهارنفره برید و کلیییی خوش بگذرونی و بیای برامون از لذتی که بردی، بنویسی.

    پاسخ:
    شما قشنگ میخونی 😍
    امیدوارم 😊😍 

    خدا کنه زودتر اوضاع نرمال بشه همه بتونیم یه نفسی بکشیم

    مقصرین دعوا یاسی جان، همیشه یکی هست بجز ما!! اول ها مادرشوهر و ابجیش و جاری ... بعد بچه...واقعا چرا اینا اینجوری هستن.... خخخخخخخخخخخخخ... نوروز مبارک .. به امید خوشی و سلامتی...😘

    پاسخ:
    چی از جون ما و زندگیمون میخوان 😂😂😂
    نوروز شما هم مبارک دوست من ❤❤❤

    سلام یاسی جان

    مبارک باشه هم سال نو هم فدم نو رسیده، دخمر نازت رو بوس بوسش کن که خیلی دلم نی نی میخواد بغل کنم و ببوسم( حالا مثلا نمیدونی که ی دونه یسالش رو خودم دارم) ولی آخ دلم نوزاد تازه متولد شده خواستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت :)))))))))))))))))))))) خلاصه خیلی مبارک باشه
    درضمن هنوز مونده تا دعواهای بعدی، یواش یواش سر اختلافات دوتا بچه هم باباهای محترم میان وسط و معمولا طرف کوچیکه رو میگیرن و اونوقت تو مجبوری بپری وسط که اییییییییییییییییی

    پاسخ:
    سلاااااام عزیزم  😍😍😍 ممنونم 
    سال نوی شما هم مبارک ❤
    ای جوووونم تو قشنگ قابلیتشو داری که سومی رو بیاری 😂
    خیلی خوبه نی‌نی تازه 😍😍😍
    ای خدااااا 🤣🤣🤣 درگیری از بین نمیرود از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود!

    سلام

    از سال نود و چهاره که وبلاگ داشتم و می نوشتم با انگیزه و شور زیاد ولی خب توصیه کردن که دیگه ننویس و خلاصه ننوشتم... عاشق نوشتنم اما توصیه فرمودند..

    بلاگ شما رو اینجوری می یارم که میرم پیج خانم نسرین تو کامنتا میرم و اونجا میام کامنت شما و وبلاگ شما

    حس آمیزی عجیبی دارید که در عین سادگی و عدم تکلف بلد است چجور در دل بنشیند و صد البته محتوای کاملا مناسب که چون از دل برآید بر دل نشیند

    خواستم تبریک بگویم خدمتتان بابت مطالب عالی

    و تشویق کنم به ادامه دادن

    و آرزوی سلامتی برای اول خودتون دوم جناب همسرتان سوم دو دختر شیرینتان

     

    محفوظ باشید انشاءالله

    پاسخ:
    سلام خوش اومدین 
    خیلی ممنون لطف دارید تشکر 
    ممنونم سلامت باشید:)

    عزیزمممم 😍😍😍

    پاسخ:
    ❤❤❤
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">