نه دیگه این واسه ما دل نمیشه
روزهای اول مثل پرپر زدن پروانهی کوچکی توی دلت است. مثل اینکه گنج کوچکی یافته باشی و جایی پنهانش کرده باشی و هی دوست داشته باشی یادت بیفتد که داریش؛ از یادآوریش غرق خوشیِ شیرینی شوی . یواشکی بهش سر بزنی، بخواهی دور از چشم هر کسی نگاهش کنی و بعد آرام سر جایش بگذاری. عشق را میگویم. بعد طعم هر چیزی با او عوض خواهد شد. دلت میخواهد دنیا نباشد اگر اویی در کار نباشد.
روانشناس میگفت خانم شما زندگی سختی رو انتخاب کردی. هر روز که میگذرد به حرفش فکر میکنم. و هر روز بیآنکه با دل خودم رودروایسی داشته باشم، خوشحالم که این زندگی سخت را انتخاب کردم.
امروز صبح که بیدار شدم و رفته بود بیرون، دلم برایش تنگ شد! بعد از این همه سال بالا و پایینی، بعد از گذشتن حداقل دوازده سال از کنار هم بودن به شکلهای متفاوت، حس کردم هنوز آن پروانهی کوچک، گوشهی قلبم پرپر میزند و گرم و پرتپش نگهش میدارد. دلم خواستش! زیاد! با تمام تفاوتی که با هم داریم. با وجود این همه رنجی که از بیپاسخ ماندن عطشهایم دارم. دلم خواست حالا که آلما هم خوابست و خانه ساکت، گوشهای بنشینم و در حالی که هندزفیری توی گوشم است و موسیقی گوش میکنم و چای میخورم، انقدر دوستش داشته باشم که تمام تفاوتهای شخصیتی دنیا، مقابلش دود شوند و به هوا بروند. نه دیگه... نه دیگه این واسه ما دل نمیشه!
از وقتی بیدار شدم تا صبحانه آماده کنم خبری از تکانهای نینی خانوم نبود. کمکم نگران شدم. خرما خوردم، دراز کشیدم، هرکاری کردم خبری از آن شیطونک وروجک که هر لحظه روی ویبرهس نبود. استرس گرفتم؛ یک آن تمام این نُه ماه از جلوی چشمهایم رد شد و فکر نبودنش ترساندم. نکند نیامده برود؟ همینقدر خر و دیوانه. تا اینکه یکهو ضربهی ریزی زیر دستم حس کردم و نفس راحتی کشیدم. دکتر گفته حسابی حواست به تکانها و حرکاتش باشد، نکند ساعتی تکان نخورد اگر اینطور شد حتمن برو بیمارستان نوار قلب جنین رو بگیرند.
ماه آخر به خاطر تنگی جا ممکن است گاهی تکانها نامحسوس شوند، هنوز هم در باورم نمیگنجد یک انسان کامل در من است! حدس میزنم تا تولدش نزدیک چهار کیلو شود. دو هفته پیش سه کیلو و صد بود.
نمیدانم چرا دختر کوچولوی ما برعکس آلما که عجول بود، انقدر سر صبر است!
پریروز دکتر بعد از معاینه گفت که یک سانت بازه ولی من همچنان دردی و علائمی ندارم. یادم آمد آلما که توی دلم بود با همین یک سانت و با درد بستری شدم؛ حالا خوش و خرم دو روز است که منتظرم!
هر روز پیادهروی و ورزش با توپ دارم بلکه اتفاقی افتاد.
کسی که این همه برای آمدنش هیجان داری و آمادهای، روا نیست انقدر ناز کند!
این هم وضعیت هر صبح من !
- ۹۹/۱۲/۰۵
عزیزم چه تعابیر قشنگی...عشق هم مثل خودمون یه مدت گوشه گیر میشه باز برمیگرده :)
و چ استرسی سر تکون خوردن و نخوردن نی نی میتونه وجود داشته باشه ها.:(
زاییدی:||
میشه این رو تایید کنی قبلی رو نه لطفا؟:)مرسی