روزهای گذشته
از فروردین ۹۸ تا مهر ۹۹ هیچ مطلبی ننوشته بودم.
چگونه این همه روز توانستم دور شوم. و چگونه الان دوباره مینویسم؟ نمیدانم.
دیشب تا دیروقت توی وب خودم چرخ میخوردم و نوشتههای قبلی و کامنتهای دوستانم را میخواندم. چطور توانستم از این فضای دوست داشتنی فاصله بگیرم؟ بعضی پستهایم ۸۰ یا ۵۰ تا کامنت داشت. چقدر آن روزها وبلاگها خریدار داشتند و الان چقدر همه به فضاهای دیگر رو آوردهاند اما حقیقتا چیزی دلچسبتر از وبلاگ نیست و چقدر راضی و خوشحالم که هفت سال پیش اولین پستم را نوشتم و این فضا را تجربه کردم. چقدر دوست پیدا کردم و چقدر با نوشتن تخلیه شدم و آرامش گرفتم. وبلاگ بهترین تجربهی من بود. و یکی از درستترین تصمیماتم.
دلم برای دوستایی که یک روزهایی خیلی با هم حرف میزدیم و از همدیگر خبر داشتیم تنگ شده.
مریم تداعی آزاد اگر صدای مرا داری یه بله بگو 😁 وبت که تعطیله کامنت هم نمیشه گذاشت خودت هم که نیستی خیلی توی فکرتم.
آذر-نسترنها-پروانه-نغمهی ماه-نرگس-گیسو-مینو س- عسلها-زهراها-فاطمهها-آیلین-ریحانهها-نجمهها-بالیق-انواع یاس و یاسی-سمیه-صاحبخونه-نون میم عزیزم-رها-هدهد-آزاده-مامان محمد امین- ستایش-سیمین-آنه-نیلوفر-پرپر-وقایعنگار-مرمر و... قطعا کسایی که اگر فکر کنم یا باز هم کامنتها را بخوانم یادم خواهد آمد یا دوستانی که دوستیمان از طرق دیگر ادامه پیدا کرده و ازشان خبر دارم.
اگر هرکدامتان این پست را دیدید و هنوز گذرتان به اینجا میفتد بهتان سلام میکنم و خوشحالم که هنوز برای باز کردن وبلاگها انگیزه دارید!
نمیدانم چه اتفاقهایی در آینده در انتظارم است فقط امیدوارم دوباره انقدری به هم نریزم که حتی نتوانم بنویسم.
تجربهی مادر شدن از هر تجربهای برای من سختتر بود. از هر تجربهای.
جدا شدن از دنیای قبل از مادر بودن و پا گذاشتن به روزهایی کاملا متفاوت با چاشنیِ چالشهای ریز و درشت پذیرش بالایی میخواهد.
نمیدانم برای بار دوم مادر شدن چه حسی دارد. نمیدانم قرار است دوباره همان اتفاقها تکرار شود؟ همان حسهای غریب و ترسناک؟ همان نابسامانیها همان درماندگیها همان افسردگی تاریک و تنهایی بزرگ؟
تا یک ماه دیگر برای بار دوم نوزادی پا به خانهی ما خواهد گذاشت که نمیدانم چه روزهایی را برای همهی ما رقم خواهد زد امیدوارم هرچه که هست مثل دفعه قبل نباشد!
- ۹۹/۱۱/۰۶
مبارک باشه :))))
انشالله سالم و سلامت به دنیا بیاد *-*