یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

روزهای گذشته

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۵۰ ب.ظ

از فروردین ۹۸ تا مهر ۹۹ هیچ مطلبی ننوشته بودم. 

چگونه این همه روز توانستم دور شوم. و چگونه الان دوباره مینویسم؟ نمیدانم. 

دیشب تا دیروقت توی وب خودم چرخ میخوردم و نوشته‌های قبلی و کامنت‌های دوستانم را میخواندم. چطور توانستم از این فضای دوست داشتنی فاصله بگیرم؟ بعضی پست‌هایم ۸۰ یا ۵۰ تا کامنت داشت. چقدر آن روزها وبلاگ‌ها خریدار داشتند و الان چقدر همه به فضاهای دیگر رو آورده‌اند اما حقیقتا چیزی دلچسب‌تر از وبلاگ نیست و چقدر راضی و خوشحالم که هفت سال پیش اولین پستم را نوشتم و این فضا را تجربه کردم. چقدر دوست پیدا کردم و چقدر با نوشتن تخلیه شدم و آرامش گرفتم. وبلاگ بهترین تجربه‌ی من بود. و یکی از درست‌ترین تصمیماتم.

دلم برای دوستایی که یک روزهایی خیلی با هم حرف میزدیم و از همدیگر خبر داشتیم تنگ شده.

مریم تداعی آزاد اگر صدای مرا داری یه بله بگو 😁  وبت که تعطیله کامنت هم نمیشه گذاشت خودت هم که نیستی خیلی توی فکرتم.

آذر-نسترن‌ها-پروانه-نغمه‌ی ماه-نرگس-گیسو-مینو س- عسل‌ها-زهراها-فاطمه‌ها-آیلین-ریحانه‌ها-نجمه‌ها-بالیق-انواع یاس و یاسی-سمیه-صاحبخونه-نون میم عزیزم-رها-هدهد-آزاده-مامان محمد امین- ستایش-سیمین-آنه-نیلوفر-پرپر-وقایع‌نگار-مرمر و... قطعا کسایی که اگر فکر کنم یا باز هم کامنت‌ها را بخوانم یادم خواهد آمد یا دوستانی که دوستی‌مان از طرق دیگر ادامه پیدا کرده و ازشان خبر دارم.

اگر هرکدامتان این پست را دیدید و هنوز گذرتان به اینجا میفتد بهتان سلام میکنم و خوشحالم که هنوز برای باز کردن وبلاگ‌ها انگیزه دارید!

نمیدانم چه اتفاق‌هایی در آینده در انتظارم است فقط امیدوارم دوباره انقدری به هم نریزم که حتی نتوانم بنویسم.

تجربه‌ی مادر شدن از هر تجربه‌ای برای من سخت‌تر بود. از هر تجربه‌ای.

جدا شدن از دنیای قبل از مادر بودن و پا گذاشتن به روزهایی کاملا متفاوت با چاشنیِ چالش‌های ریز و درشت پذیرش بالایی میخواهد.

نمیدانم برای بار دوم مادر شدن چه حسی دارد. نمیدانم قرار است دوباره همان اتفاق‌ها تکرار شود؟ همان حس‌های غریب و ترسناک؟ همان نابسامانی‌ها همان درماندگی‌ها همان افسردگی‌ تاریک و تنهایی بزرگ؟ 

تا یک ماه دیگر برای بار دوم نوزادی پا به خانه‌ی ما خواهد گذاشت که نمیدانم چه روزهایی را برای همه‌ی ما رقم خواهد زد امیدوارم هرچه که هست مثل دفعه قبل نباشد!

  • یاسی ترین

نظرات (۱۴)

مبارک باشه :))))

انشالله سالم و سلامت به دنیا بیاد *-*

پاسخ:
ممنونم عزیزم 😍😍😍

اسفندماهی میشه؟ :)

پاسخ:
احتمال زیاد 😊 مگر اینکه عجله کنه و آخرای بهمن بیاد

اوخی. :)

ان شالله به وقتش به سلامممتی به دنیا بیاد.

پاسخ:
ممنونم عزیزم سلامت باشی 😍😘

انشاالله سرشار از نور و سعادت و سلامت باشه این تولد برای خانه تو🙏💖💖💖💖💖💖💖💖💖

معمولا مادر ها سر فرزند دوم آرام‌تر.. صبور تر و راحت ترند.. به امید خدا برای شما هم اینطور باشه🙏💞

پاسخ:
ممنونم عزیزم سلامت باشی ❤😍🌻
آره معمولا اینطوریه.
قربونت برم عزیزم ❤

با آرزوی سلامتی. 🌹💕

پاسخ:
ممنونم عزیزم 
خیلی خوش اومدی 😍😊

نظر نمیدم ولی میخونم. 🙂❤

پاسخ:
چه خوب که میخونی 😍 ممنون باعث افتخاره خانوم🌻

چه قدر خوبه که اسفندی میشه. 

اسفند بوی خوبی میده:)

پاسخ:
آره صخی حس خوبی داره😍😍😍😍

تو تمام این مدت هر چند وقت  یک بار اینجازو چک میکردم و دلم نمیخواست از نوشتن دوباره ات ناامید بشم، و چقدر خوب که دوباره شروع کردی 😊

امیدوارم بمونی و با حال خوب ادامه بدی نوشتن رو... 

پاسخ:
عزیزمممممم چقدر خوشحالم اینو می شنوم 😍
ممنونم دوست من 🌷

عزیززززم مبارکههه :) مطمئن باش همه چی خوب پیش میره.

 

اره یادش بخیر قبلا چقدر وبلاگ رونق داشت.الان نه دیگه

پاسخ:
ممنونم 😍😍😍

هعییی...

آخی :) قدمش پرخیر و برکت باشه و خانوادگی روزهای شرینی رو تجربه کنید؛ انقدر شیرین که تجربه های تلخ قبلی رو کم رنگ‌تر کنه و بشوره ببره با خودش :)

پاسخ:
ممنونم عزیزدلم 😍
متشکرم دوست من ❤🌷

سسسلام

من همچنان اینجارو میخونم و لذت میبرم

خوشحالم که دوباره مینویسی

 

پاسخ:
سلام عزیزممم 😍😍
چه خوب که هستی هنوز ❤

و برای نی نی جدید هم تبریک میگم.

مطمئن باش به سختی بار اول نیست. به هر حال الان کوله باری از تجربه مادری داری. 😁

انشاالله به سلامتی دنیا میاد و شیرینتر از قبل میشه همه چیز..

 

پاسخ:
مرسی عزیزدلم 😍😍😍
آره 😂

ایشالا ممنون عزیزم سلامت باشی❤🌷

حتما تجربه بهتریه. قدمش مبارک 🌿

پاسخ:
ممنونم عزیزم ❤❤❤

سلام بعد از چند سال اومدم  وبلاگتون رو خوندم خیلی ادامش میگیرم از نوشته هاتون.اون موقع که میومدم مادرم هنوز بود  و  الان نیست یازده ماهه کندارمش.ه 

پاسخ:
سلام عزیزم 
لطف داری دوست من 
خوشحالم که هنوز اینجا سر میزنی 

واقعا متاسفم... روحشون شاد 
خیلی سخته به نبود مادر عادت کردن  😔
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">