یاسی‌ترین

https://t.me/YasEnogheree

یاسی‌ترین

https://t.me/YasEnogheree

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

پست شماره 24!

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ق.ظ

بعضی وقت‌ها هم هست که حس نوشتن دارم و بی‌توجهی میکنم و حسش میرود! مثل نصیحت شیرازی به فرزندش که هر وقت حس کاری داشتی بهش توجه نکن خودش میره! گاهی هم دو سه خطی مینویسم و با خودم میگویم خب که چی؟! اینم شد موضوع؟ 

خلاصه که یک کار بود که بدون فکر و وسواس انجام میدادم و حالا آن هم با ادا اصول همراه شده! به نظر خودم آدم چرتی شده‌ام این روزها.

دیروز عصر توی خواب ناز بودم که برادرم زنگ زد و جواب آزمایشم را از پشت تلفن برایم خواند. بعد هم گفت چرا صدات از ته چاه درمیاد؟ حال نداشتم بگویم خواب بودم یا هرچی، گفتم نمیدونم! شاید هم ترسیده بودم. کم‌خونی و بالا بودن گلبول‌های سفید و احتمال عفونت و مقداری دفع پروتئین از کلیه و کم کاری خفیف تیروئید و... نبود دیگه؟؟؟!! من که هیچ‌وقت کم‌خونی نداشتم. نمیدانم چرا اینطور شد؟ قند ناشتام هم هفتاد بوده. که نمیدانم پایین بودنش اشکالی دارد یا نه؟ حالا اینا هیچی؛ تیروئید خیلی خطرناکه؟ :/ امروز صبح پدرم جواب آزمایش را برایم پست سفارشی کرده. بروم پیش دکتر تا ببینیم چه میگوید. دیشب مراتب را به همسر اعلام کردم و او هم کلی دلداریم داد که غصه هیچی نخور. ایشالا که هیچی نیس. ولی خیلی بیشتر باید مواظب خودت و جوجو باشی. رنگ و روت هم پریده اس. هرچی لازمه بگو میخرم هرکار لازمه اگر حال نداری بگو خودم میکنم. سه ماه بیشتر نمونده این سه ماهم مراقب باش. داشت صورتم را نوازش میکرد و حرف میزد و من در سکوت و در حال کندن پوست لبم گوش میکردم. وقتی یک پوست سرتاسری از لبم کندم با خنده زد پس کله‌ام که ده بار گفتم نکن این لامصبو حالا تو چشمم نگاه میکنه میکندش!

حوصله‌ی این یکی را ندارم که فکر کنم چرا من انقدر بی‌توجهم و چه و چه و چه... چرا دیر رفتم دکتر و...

اما همانی که همیشه توی سرم دعوایم میکند بلند گفت: تو یه بچه‌ی لوس و وابسته‌ای که چون کسی نیست جمعت کنه اینطوری شدی. حالا میخوای مامان هم بشی. صدای توی سرم! مرسی که یادآوری کردی.

دیگه عرض کنم که... احساس میکنم موج جدید تغییرات بدنی‌ام شروع شده. دارم وزن اضافه میکنم؛ بالاخره و بعد از شش ماه! البته سه کیلو در سه هفته‌ی اخیر. به نظرم پاهایم کمی ورم کرده. انگشت‌های پاهایم خنگ شده‌اند! دوباره حس میکنم بدنم در حال انفجار است. اگر مدت کمی توی لباس بیرون باشم دوست دارم سریع درشان بیاورم و پیراهن گشادم را بپوشم. 


دیروز غروب سه تا حرکت کششی یوگا انجام دادم. دیشب از درد خوابم نمیبرد! ماشالا بدن در این حد ورزیده بود :)) فکر کردم اگر از هفنه‌ی بعد هم بخواهم بروم کلاس یوگا از حالا کمی نرمش کنم. به جان خودم فقط یک بار دست‌هایم را به سمت بالا کشیدم و یکبار هم شانه‌هایم را به عقب بردم و یک بار هم دولا شدم. دیدی گفتم ورزش برای بدن بده! آقا این بخش مدیتیشن کی شروع میشه؟!!

میتوانم برای خالی نبودن عریضه، کمی از اتفاقات آن هفته‌ای را تعریف کنم که رفته بودیم عروسی. آقای داماد در نقش پسرخاله‌ی بنده هستن. چون که از بچگی با هم بزرگ شدیم. من پسرخاله‌ی واقعی ندارم. ایشون هم نه خواهر دارن و نه دخترخاله! از من انتظار میرفت برایش خواهری کنم. عروس و داماد دو سال بود که عقد کرده بودند. اما آن روز توی تالار، قبل از اینکه جشن شروع شود مراسم عقدی صوری برگزار کردند! نمیدانم چرا این کار را میکنند. یک لحظه به خودم آمدم و دیدم دارند مرا به سمت گرفتن تور بالای سر عروس داماد هدایت میکنند! سریع خودم را از مهلکه نجات دادم! موقعیت ترسناکی بود! فک کن!!! من بگویم عروس رفته گل بچینه! وقتی خطبه‌ی عقد را خواندند، خاله مرا هل داد وسط ماجرا که برو عسل بده بزارن دهن هم! بعد هم تاکید کرد تو مثل بچمی من طاقت ندارم کس دیگه این کارارو بکنه. آخه خاله جانم مگه مشعل المپیکه؟! :| توی جشن هم مسئول امور مالی شدم و جمع‌آوری شاباش‌ها به عهده‌ام بود. سکته کردم تا یک هزار تومنی گم نشود. البته خوب بود. بهانه‌ی خوبی برای نرقصیدن داشتم.

بشنوید از قسمت مردانه! پدر و برادرم و همسرم کت و شلوار پوشیده و کراوات زده نشسته بودند و از بیکاری میوه میخوردند. قسمت مردانه‌ی تالارها واقعا وحشتناک‌تر است. تا اینکه ارکستر شروع کرد و آقایون هنرمند شروع کردند به خودنمایی! همسرم میگفت فقط یه لحظه نگاهم افتاد به صحنه‌ی رقص! حالم بهم خورد فک کردم اومدم کلوپ گی‌ها! میگفت ریز و زنونه میرقصیدن و ماتحت مبارک را جلوی هم تکون میدادند! مخصوصا که توی تالار رقص نور هم داشتند:)) فردای مراسم پدرم ازم پرسید شوهرت از چیزی ناراحت بود؟ گفتم چطور؟ گفت تو تالار رنگش زرد بود جایی رو نگاه نمیکرد! گفتم نه حالت تهوع داشت :)))



  • یاسی ترین

نظرات (۲۳)

هاهاهاها
کلوپ گی ها عالییییی بود!
+ عاشق ورزیدگی اندامت شدم ینی! 
:))))))))
پاسخ:
:)))) 

ما اینیم دیگه! از بچگی همینقدر ورزشکار بودم ;-)
یاسی جانم من دوباره می نویسم :)

امیدوارم مشکل خاصی نداشته باشی و همه چیز خوب باشه عزیزم. 
پاسخ:
خدمت میرسیم عزیزم :-)

نه دیگه من رفتنی ام :)))))
ایشالا
یاسی ی ...قربون اون صدای ذهنت برم جای منو واست پر کرده/.آیکون دختر تخث/.یک کمی از این شل کردنها ب همسرت هم مربوطه اونموقعی ک سفت چسبیده بودی از دکتر رفتن یادته چی گفت تو هم ک مستعد قشششنگگگ خودتوشل کردی,انشالا ک مشکل جدی ای نیست .
شاید بی حالی این چن وقت اخیرت بخاطر کم خونی بوده.
...
ورزشکار جانم,مراقب حرکاتت هم باش حالا ی وخ آسیب نزنی به خودت.
..
و دیگر اینکه,هیچی دیگه,سلامتی شوما
..
آهان,واکنش همسر ب رقص آقایون دقیقا حس منه.رقص کلا چیز مسخره ایه مگر حرفه ای بلد باشی,فک کن مردها هم برن وسط قر بدن,واه واه
پاسخ:
جیگر اون دختر تخثووووو ♥ مرسی گلم آره ایشالا که طوری نباشه. یا حداقل قابل جبران باشه 
احتمالا.  
نه :))) حرکاتم ملایم بود. بدن خیلی آماده است لامصب!

:))))) رقص زن با زن هم خیلی جالب نیس ولی مرد با مرد فقط دو جا پیدا میشه. کلوپ گی ها و تالارهای ایران! 

سلام :)
ناراحت نباش برا تیروئید. برا خیلیا پیش میاد تو بارداری. حتمن برو پیش یه دکتر خوب و حتمن آزمایشایی که بعدن برات مینویسه سر وقت انجام بده. چون تیروئید یه کن که داروش کم و زیاد بشه مثلن پرکار میشه و اینا. اینارو نمیگم که نگران بشیا. اصصصصلن جای نگرانی نداره. فقط میگم باید پیگیرش باشی. خواهرمنم تیروئیدش مشکل داره. بیمارستان عرفان کلینیک تیروئید داره. که خوبم هس گویا. ینی خواهرم بعد از کلی دکترو متخصص و فوق تخصص رسید به اونجا.
اما نگران نباش اصلن چیز نگران کننده ای نیست. ماچ برا مادرو دخدر
خیلی ام شادشدم که نی نی دختره :) و سالم البته
پاسخ:
سلام گلم واقعا کم کاری تیروئید تو  بارداری انقدراهم ترسناک نیس؟
من اگر باردار نبودم که مهم نبود برام. الان نگران نی نی هستم

ممنون گلم ♥:**** :-)
یاسی خیلی آی لاو یو که چه وقتی عصبانی باشی چه وقتی بی حال چه وقتی نگران بازم پر  از لبخندی برامون:))


یعنی ورزیدگی اندامت دست کمی از خودم نداره! من زانوهام  به هیچ عنوان صاف نمیشه بسکه خشکه! از زور بازو هم که نگم بهتره! 
اقا دیدی؟ هی اخبار میاد فلان کوه نورد افتاد مرد فلان شناگر تصادف کرد فلان وزنه بردار اور دوز کرد فلان... اصلا دارم به پر ضرر بودن ورزش باور پیدا میکنماااااا:)))))))))



یاسی جونم نگران نباش چیزی نیست با یکم مراقبت همه چی نرمال میشه مامان خانوم ...تو مادر خوبی میشی همونقدر که همسر خوب وعاشق و پرگذشت و صبوری بودی... فقط به خودت این وسط کم لطفی میکنی...حالا اگر نینی نبود تو نباید متوجه میشدی تیروئیدت فلان یا کمخونیت بهمان شده؟:/
به فکر یاسی ما و سیبش باش لدفا:-* اون لامصبم نکَن:)))



+یاسی برای پاراگراف اخر فق دو نقطه کِر کِر مینویسم:)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))



+ یاسی راستی...احساس میکنم بسکه ما گفتی وای چقدر خوب و فوق العاده و بینظیر مینویسی حساس شدی روی قلمت و احساس مسئولیت داری:)) بیخال باش! اینجا خونه ی توئه برای خالی شدن حتی اگه موضوع بی اهمیتی باشه یا ایراد نگارشی و دستوری و املایی داشته باشه!... راحت باش و خالی کن خودتو...ما از بودنت و نوشته های پر از زندگیت همیشه لذت میبریم...مهم لذت خودته:)
پاسخ:
جااااانم منم لاو یو!!! من کلا سرخوشم یاس. خلقم تنگ میشه اگر تو اون مود بمونم. ینی تو اون مود باشمم دوست دارم ضمنا و همزمان شنگولم بزنم! تحملش راحت‌تره!


من خودم قهرمان آمادگی جسمانیم چی فک کردی؟! :)) اوخ اوخ اوضاعت خرابه ها! منم وقتی اولین بار رفتم کلاس یوگا پشت زانوم انقدر خشک بود پاهام دراز نمیشد. الان باز شده ولی. در نوشابه رو هم احتمالا نمیتونی واکنی!

بعله ورزش همیشه خطرناکه! در ریم الان صخره میاد دعوامون میکنه!
 چشممممممممممم :*

خخخخ :))))))))))

اوممم ممکنه! شاید ناخودآگاه حس کنم باید اثر ادبی خلق کنم! هرچند نوشته‌های قبلیمم از نظر خودم چیز خاصی نیستن. اینو محض چس کردن خودم نمیگم. کلا معتقدم نویسندگی کار بزرگیه. منم فقط میتونم بنویسم ینی استعدادشو دارم همین. یه جور استعداد خام و پرورش نیافته.
کلوپ گی ها :-)همسرت حق داره به خدا .اه اه اه حالم از رقص مردای ایرانی بهم میخوره کونشون رو قر میدن وااااااای خدا مگه زنید؟؟؟ هیچ کجای دنیا هم برامون آبرو نذاشتن هرجا میرن میخوان برقصن نیست آخه خیلی هم بلدن!!!
همش یاد رقص جنیفرلوپز با اون پسر ایرانیه میوفتم و آخرش که جنیفر حالش بهم خورد:-):-)
از الان غصه نخور یادته جریان مادرمو که سر من باردار بوده برات گفتم؟ دکترا یکم شلوغش هم میکنن بیخودی نگران نشو انشا.. که چیزی نیست
پاسخ:
:))))))))) این که هرجا میرن میخوان برقصن عالیه :)))

ای جان آره یادمه گفتی... اوهوم. امیدوارم چیز خاصی نباشه. فقط یه کوچولو نگران تیروئیدمم وگرنه باقیش قابل‌حل به نظر میرسه.
وااای...منم از رقص مردها که متل زن میرقصن انقدر بدم میاد . مردا اگه اگه میخان برقصن باید همون رقص موتوری خودشونو برن :))) بعضی مردا انگار با باسنشون دارن اش هم میزن انقدر که میچرخوننش !!!!! واقعا...دقت کردی مردا وقتی رقص مردونه دارن چقدر بهتره ... متلا یه فامیل ما انگار فرمون ماشین رو به چپ و راست میچرخوند . یکی دیگه همونطور که گفتم موتوری میرقصید...ولی اکترا اینطورین که پاهاشونو چپ و راست میزارن و پای دیگه رو به پشت پای اول میزنن..دستاشون هم متل جالباسی صاف میارن بالا و فقط از ارنج خم و راستش میکنن :)))))))))
منم هیچی رقص بلد نیستم :/ خیلی بدم میاد اینکه توی یه عروسی برم دست و پاهامو توی هوا بچرخونم و دیگران تماشام کنن . البته شاید این تنفرم بخاطر اینه که هیچی یاد ندارم ... اگه یاد داشتم تازه کلاسم میزاشتم . از بچگی اینطور بودم . خیلی برام سخته هماهنگ کردن دست و پا و کمر و گردن و چشم و....
چه جالب که چند روز پیش یاد بچگی هام بودم . اون زمون وقتی کسی رو میخاستن برقصونن یهو...یعنی یهو ها...سکته میکرد بدبخت...دستاشو میگرفتن و میکشیدن تا وسط ... اونم رو زمین روی زانو سر میخورد...دستاش از کتف دو تیکه میشد ولی پا نمیشد . عمدتا چادرشونم که دور کمرشون بود بصورت درااااز تا روی زمین میرفت . حس میکنم یه جور ناز بود...هرچی بیشتر میکشیدنت بهتر بود !!
پاسخ:
:)))))))))))))))) عاشق این طبقه‌بندیت شدم!

هرچند میگن تو اون شلوغی کی به تو نگاه میکنه اما منم بدم میاد و فک میکنم همه دنیا نگام خواهند کرد. ضمنا هیییییییچ گونه هماهنگی‌ای بلد نیستم!

:))))))) واااای آرههههههههه این صحنه عااالی بود ینی طرف رسما به خاک و خون کشیده میشد!!! البته بعضیاشون دیگه نمینشستن :)
واقعا رفتار همسر طبیعی بوده.. 
اون صدایی که تو سرت پیچید در سر من هم خواهد پبچید.. 

پیگیر سلامتیت باش.. در مورد نی نی مسئولی...(با قیافه جدی گفنم)
پاسخ:
:)
تو هم مگه کارای بد کردی؟ :))

بله حتمن :)
سلام یسی جون دلم نمیخواد دعوات کنما ولی نمیشه اخه دختر خوب  باید  زودتر ازمایش میدادی این ماما ها چیزی حالیشون نیست  .
پاسخ:
سلام گلم 
راحت باش عزیزم :) هر کی میشنوه دعوا میکنه! حالا تاببینم دکتر چی میگه. اینی که رفتم متخصصه دیگه
اره دقیقا من همین حس رو دارم . وقتی میرقصم حس میکنم همه دنیا نگام میکنن . یه عروسی دعوت بودیم که صاحب مجلس کخ داشت حسابی...از اونایی که خوشش نمیومد وسط رقص یهو ضبط رو خاموش میکرد !! دیدنی بود وقتی اهنگ قطع میشد انگار چندثانیه همه کسایی میرقصیدن هنگ میکردن به هر حالتی بودن همونطور چند ثانیه خشکشون میزد !!! تصور کن چه صحنه خنده داری میشد . ولی خدایی کارش درست نبود . بعضی هام برای بدجنسی خوب مغزشون کار میکنه ولی توی راه خیر ، هیچی...
پاسخ:
:)))))))))) تفریح میکرده دیگه!
ووووووووووووووووف از جوابت به بابات مررررردم از خنده یاسی عااااااالی بوووووود! تا باشه به شادی ایشالله عروسی.... اها یادم رفته بودم شما قبلا عروسی کردین !ها؟خب ما یه سری مجرده بیکارعاشق دور هم جمع شدیم هی زارت و زورت بهم میگیم ایشالله عروسیت:-D:-D:-D هیچم خل نیستم یادم رفت خب! ایشالله عروسی جوجویی!

±±±افرررررین یاسی خوش قول یوگا رو پیگیر باش مررررسی میشه

±±±±±مراقب خودت بااااااش تیروییدم خطرناک نیس ولیباید مراقب باشی
±±±±±±±باورت میشه من یه رمانی اینجا حرف نمیزدم؟؟؟چه معجزه ای بودا!!!
پاسخ:
:)))))))))
ایشالا ایشالا ای جان امیدوارم همتون به آرزوهاتون برسین :)

ممنون عزیزم :*********

ما اینگونه به حرف میاوریم :)
راستی یاسییییییییییییییییییی 
سه ماه دیگه؟؟؟؟
یعنی اینکه سیب تو آذر ماهی میشه؟ ؟^_^کوچولو
پاسخ:
اوهووووووووووم :) 
کوووووچووولوی مامانه 3>
راستی یاسی جان من با هدهد موافقم دقیقن همین اتفاق برای من افتاد یعنی بعد یه مدت دکتر رفتن آخرش رسیدم به بیمارستان عرفان( البته برا من تیروید نیس) همه دکترا همون دارو رو میدادن اما میزان مصرف رو غلط تجویز میکردن برا همین یه مدت زیادی الکی دارو مصرف کردم:( همون اول برو عرفان
مرد غدد ایران(دکتر عزیزی) تو بیمارستان عرفانه مرد بسیار جدیه از روی آزمایشت میفهمه مرتب دارو خوردی یا نه اگه سر وقتی که بهت میده نری قشنگ میندازدت بیرون و میگه دیگه پیش من نیا !!! البته خیلی وقته بیمار جدید قبول نمیکنه برا همین رفتم پیش دکتر معینی که ازش واقعن راضیم  
پاسخ:
خیلی ممنون عزیزم ♥


اوخ چه شاکیه! ممنون گلم :*
محو تصویر کنار وبلاگتون شدم .. چه حس قشنگی داره. خیلی .. خیلی زیاد دوستش دارم ..
کلوپ گی ها؟! خیلی باحال بود. وااای آره وقتی مردها با هم می رقصند خیلی چندش آور می شه. 
پاسخ:
ای جان :-) آرهههه خیلی دوست داشتنیه ♥

:)))))
نه عزیزم اگر بری پیش دکتر و به موقع دارهاتو مصرف کنی و به موقع آزمایشاتو انجام بدی مشکلی پیش نمیاد. فقط حتا بعد از بارداری هم دقت کن تو مصرف داروهات. چون اگه دوز داروها کم و زیاد بشه ممکنه تیروئیدت پرکار بشه. این دقت البته از طرف یه دکتر خوبم باید باشه، نه فقط خودت. چون یه فوق تخصص حتا به خواهرم دارویه بیشتر داده بودو...
پاسخ:
ممنون عزیزم :-) 
هفته آینده میرم دکتر و حتمن پیگیر خواهم شد.
مرسی گلم :*
وای اخلاقات چقدر عین منه
من وقتی پستتو میخونم انگار که مثلا حرفای تو سرمه که یکی نوشته جام
اون قسمت نرقصیدن...
ورزش نکردن...
اون بی حس و حالی...
دقیقا تو این موقعیتم 
اون صدای تو سر :))
پاسخ:
اولین بار که برام کامنت گذاشتی احساس کردم از قبل میشناختمت  یادته ازت پرسیدم؟
خیلی جالبه
سلام .عزیزم دوران بارداری دوران سختی است و چون هورمون ها به هم میریزه  ،انواع  مشکلات را تجربه میکنی. مشکل تیرویید را جدی بگیر و کمخونی .مواظب این عفونت اداری باش.چون در دوران بارداری شایع است. بعدا ز دستشویی رفتن خودت را خشک کن. شورت نخی استفاده کن ، وبا صابون غیر معطر بشورش.
پاسخ:
سلام عزیزم. اوهوم. چشم حتمن.
ممنون از راهنماییت عزیزم. :*
یک تذکر جدی بهت بدم خانم
لطفا حالا که مسولیت آوردن یک آدم رو به این دنیا قبول کردی بیشتر از همیشه به فکر خودت باش و این روزها یاسی ترین باش.
انشالا همون خدای مهربونت که همه خوبیها رو برات خواسته, همه چی آرومه و اوضاع و احوال با وجود بالا و پایینش بر وفق مرادتونه, خودش  اون جوجه طلایی تو شکمت رو حفظش میکنه و صیحح و سلامت میاد و آرامش میاره .
مامان منم آذریه پر از احساس و آروم.
پاسخ:
چشم ;-) 
ایشالا ... ممنون گلم

ای جانم ♥ 
ای خدای من!!!
بنده خدا چه شرایطی رو تحمل کرده :)))

یوگا خیلی خوبه.. خییییییییلی! خصوصن قسمت مدیتشنش...
انگار همه انرژی های منفی دنیا از ادم دور میشند
حتمن برو
پاسخ:
:))

آره عالیه. یکی از بهترین دوره های زندگی من وقتی بود که یوگا میرفتم
دقیقا

راستی شما دوست جدیدی؟ خوش آمدین :-)
بلههه، 
اگر قابل بدونید، دوست جدید میباشممم
و از اشنایی با شما خیلی خوشحالم...
پاسخ:
خوااااااااااهش میکنم گلم 
باعث افتخاره
منم همینطور :)
  • ستاره درخشان
  • فکر میکردم فقط منم که با رقص مشکل دارم،خیلی دوست دارم حرفه ای بلد باشم ولی نمیتونم، کلا میشه گفت یکی از معضلات زندگیم بوده از بچگی،هیچ وقت نمی رقصیدم میخواستم اگرم میرقصم خیلی قشنگ برقصم:))  واسه عروسیت نرقصیدی یاسی جون؟ :) 
    پاسخ:
    :-) آره منم فکر میکنم باید خوب برقصم وگرنه مسخره مردم میشم. وجدانا هیچی هم بلد نیستما :))))
    عروسیم چون دامنم پفی ترین دامن دنیا بود ;-) وقتی گیر دادن برقص دو تا تکون به اون دامن دادم و مثلا رقصیدم! خیلی کوتاه

    وای یاسی...یه ده روزی نبودم بخونمت...خوشحال شدم از اینهمه چیز واسه خوندن...تازه شم بهت گفتم من درست حدس زدم که بچت دخمله...دیگه شم چقد تو این پستت از همه چی ایراد گرفتی خو...مگه رقص زن با زن یا مرد با مرد چه اشکالی داره...توقع نداشتی که توی مجلسی که مختلط هم نیس مردا با زنا برقصن که...

    بر خلاف تو من عاشق رقصیدن توی رقص نورم...ایکون ذوق...بعدشم باس یکی باهام برقصه...اغلبم پارتنرم خاهرمه که جاری هم هستیم...آیکون چشمک...

    پاسخ:
    اتفاقا چن روز پیش فک میکردم که کجایی
    بعله دیگه دخمل دخملیه :-) 


    من همینجوری ام که میبینی! عقایدمم این مدلی! دوست دارم تو وبم از عقاید خودم بگم. و از تمام چیزایی که به نظرم مسخره است. دو یو مایند؟ ;-)

    چه بامزه با خواهرت جاری هستی ;-)

    وای یاسی...چقد حس کردم عصبی شدی خو...بگو عشقم...از عقاید خودت بگو توی وبت هر چی دوس داری بگو...مگه من چی گفتم...یه سوال پرسیدم...بلی...آی دو مایند...متاسفم اگه مشوشت کردم فک نمی کردم نارحتت می کنه...آخه اون یکی کامنتمم با دلخوری ج دادی...
    پاسخ:
    عصبی نشدم . مشوش هم نشدم. ولی فکر کردم چرا نباید نظرمو بگم؟ برا منم سوال بود خب!
    من به این راحتیا به هم نمیریزم گلم :-) :* ♥
    اونو با دلخوری جواب ندادم عزیزم در حال توضیحات بودم!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">