یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او

پنجشنبه, ۱ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۲۳ ق.ظ

مثل یه مامانی که فقط می‌تونه بیاد دم مدرسه، و بچه‌ی دور شده‌ش رو یواشکی نگاه کنه، دیدمش.

ظاهرا خوب بود. ظاهرا. 

آره ظاهرا... من که نمی‌دونم تو دلش چی بود، فقط دوستاش صداش می‌زدن، شوخی می‌کردن، حرف می‌زدند...

مگه می‌شه منو ندیده باشه؟ دید.

دلش نخواست بگه عه! فلانی سلام... دوستاشم انگار ندیدند منو‌. یکم تماشاش کردم؛ آره زنده بود، با آدما معاشرت می‌کرد... فقط انتخاب کرده بود که با غریبه‌ها وقت بگذرونه.

توضیحی نداده بود، این دفعه مثل دفعه‌های قبل حتی توضیح نداده بود... چون که توضیح هم خودش یه جور ابراز علاقه است.

این دفعه تو سکوت خودشو دریغ کرد...

بی‌توضیح خودشو دریغ کرد...

بی‌حرف 

بی‌خداحافظی... 

خیلی مسخره‌س خداحافظی! لابد اونم فهمیده. آره ها! دقت کردی! خداحافظی چقدر لوس و کلیشه‌ایه؟؟؟؟ هر کی خداحافظی می‌کنه که نمی‌خواد بره؛ می‌دونی یعنی چی؟ می‌دونی چی میگم؟ اونی که خداحافظی می‌کنه یعنی باید برم ولی دلم نمی‌خواد برم... ولی اونی که تصمیم گرفته بره، کلشو می‌ندازه زیر می‌ره... هیچی هم نمی‌گه...

 

ارغوان 🥺🥺🥺

این جور وقتا جمع کردنم فقط کار خودته. البته خیلی جمع کردن لازم ندارم... از تک و تا افتادم... انقد سوختم و سوختم که حالا نشستم وسط خاکسترا و فقط نگاه می‌کنم...

صبح که از خواب پاشدم، می‌دونستم یه مرگیم هست. هرچی فکر کردم یادم نیومد. گفتم شاید خواب بد دیدم، هی فکر کردم چه خوابی دیدم....؟؟؟ بعد یهو یادم اومد...

 

یادم اومد که دیدمش... آره... خواب نبود... بیدار بودم... 

همین حالا دو قطره اشک بی‌اجازه برای خودشون راه افتادن از دو طرف لپام رفتن لای موهام گم شدن. گفتم موهام! دیروز تو حموم بازم یکم کوتاهشون کردم. هر یه قیچی‌ای که زدم دلم فشرده شد. انگار تو گوشم داشت می‌گفت چطور دلت میاد قیچی‌شون کنی؟؟؟ منم می‌گفتم برای سلامتش لازمه، فکر کردی چرا همیشه سرحال و خوشگلن؟ چون مرتب بهشون می‌رسم و نمیذارم موخوره بشه...

من می‌دونم!

دنیا یه بایگانی داره، همه‌ی حرف‌ها توش ضبط میشن، همه‌ی حسایی که از دل آدما رد میشن... همه‌ی اون لحظه‌های مستی...

می‌دونم که هیچی از بین نمی‌ره، نمی‌میره، محو نمیشه...

فقط ماها از یه جایی تصمیم می‌گیریم. محکم‌ترین تصمیم‌ها هم بی‌صدا گرفته میشند :)

 

فقط خوش به حال من! می‌دونی چرا؟ چون می‌دونم تو اون بایگانی از خودم هیچ چیز بدی ثبت نکردم براش... می‌دونما دل‌خوش‌کنک خودمه :) ولی دلخوش‌کنکه دیگه اسمش روشه!

بذار با این فکر خوش باشم... «تو هیچ وقت اذیتم نکردی، هیچ وقت... از تو هیچ لکه‌ی سیاهی تو ذهنم نیست، هیچی... » 

آره... بذار با همین دو تا جمله کیف کنم... کی به کیه!

این اشکا رو هم ولش کن، خب؟ اینا مثل همون موها دیوونه‌ن! از قدیم هم گفتن دیوونه‌ها همو جذب می‌کنن، بذار هی سر بخورن برن لای دیوونگی موهام گم بشن.

درست مثل خودم و خودت...

اصن فک کن اشکام تویی و اون پیچ‌پیچی‌های شیطون و پر شور من.

تویی که راهی جز من نداری و منی که چاره‌ای جز به آغوش کشیدنت ندارم :) 

 

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۵)

یاسی وقتی یک نفر رو دوست داریم خوابش رو نمیبینیم /به تعبیر من/ چون اون آدم همیشه تو ذهنمون هستش.اصلا دور نیست که بخوای خوابش رو ببینی.حرف میزنی باهاش یاد دیوونه‌بازی و تپش قلب و وحشی شدنهات و...میفتی گویا همین‌جا و همین لحظه حضور داره .

پاراگراف اولت برام ناآشناست.حسی که میگی رو بیست و پنج سال قبل شاید تجربه کردم.ی دوست صمیمی داشتم خیلی دوستش داشتم و یهو ازدواج کرد و رفت تبریز .بعدش انگار آب شد رفت توی زمین بی خداحافظی .همیشه تو ذهنمه چرا؟؟هزارتا توجیه میارم ولی باز میگم دلیل نمیشد .اونموقع اذیت شدم انگار کندند ازم .الان هم اون حس دوست داشتنه رو بهش دارم ولی توام با غم که چرا اونهمه خاطره و لات‌بازی و شیطونی رو یهو فراموش کرد..

 

موی وحشی رو هم میفهمم ...من که میرم آرایشگاه حجمش رو کم کنه.یاسی چندباری که با ایمان حرف زدم/نمیدونم یادته یا نه/چقدررر موی من رو دوست داشت.میگفت کاش سهمی از اونهمه قشنگی داشتم  .اصلا عجیب بود برام چون همسر خودم میگه موی بلند خوبه ولی نه که عاشقش باشه.خیلی بی‌ذوقه بعضی مردها خیلی دوست دارند باحاله😅

پاسخ:
چه تعبیر جالبی :) 

چقدر بده اینجوری غیب شدن‌ها، خیلی دلگیره... :(

عزیزم 😍 همیشه کله‌ت وحشی باد 😁😂 

عه من چرا ایمان یادم نیست :/ متاسفم برای مغز خودم 🤣 دارم پیر میشم لیلا.
آخی 🥺🥺🥺🥺🥺 من اگر مرد بودم ها، از سرتا پای معشوقم یه دسته موهاش برام کافی بود :) 

بابام الانم میگه موهاتو جمع کن حالم بهم میخوره 😂 یعنی رو دست بابام نیست از بی‌ذوقی. بعد مامانم بهش میگه نگو اینطوری ناراحت میشه، بعد من میگم نه دیگه برام مهم نیست و میخندم! 
نوجوون که بودم دلم میشکست الان حقیقتا حرف بابام برام هیچ مفهومی نداره!
  • شارمین امیریان
  • جادو می‌کنی با کلمه‌ها😥

    و کاش یه روز این جادو، شاد و پرآرامش باشه عزیز دلم😘

    پاسخ:
    عزیزمی خانم دکتر ♥️

    ممنونم رفیق 😘

    چقدر آشنا بود این جملات

    اونی که تصمیمشو گرفته بره خداحافظی نمیکنه...

    پاسخ:
    اوهوم... :) 

    بزن باران که شاید گریه ام پنهان بماند 

    بزن باران که من هم ابریم بزن باران پر از بیصبریم

    بزن باران که این دیوانه سرگردان بماند

    یهانه ای بده به ابر کوچک نگاه من , در اوج گریه ها فقط تو میشی پناه من 

    به داد من برس هوا هوای خاطرات اوست 

    یاسی جان شاید نخواست اشکات را ببینه برای همین خداحافظی نکرد .دیدن این همه عشق طاقت میخواهد. تاب خداحافظی نداشت

    پاسخ:
    ❤️❤️❤️❤️ 


    اینم حرفیه :)
  • مریم بانو
  • وحشی موی :)

    داداش من از موی بلند بدش میاد همیشه میگه دخترای موکوتاه جذابن:|

    عاشق استایل این دختراییه که یه طرف سرشون کچل میکنن خط میندازن حلقه میندازن تو.دماغ

    :)

    آدم ها مجموعه ای عادت هاشون هستن ، بی خداحافظی رفت؟

    طبق عادت بی معرفتیش بوده

     

    پاسخ:
    😁😁😁 
    ولی منم از اونا که یک طرفو کچل میکنن خوشم میاد 😂 مدل بامزه‌ایه.

    نه جریان اینطور نیست 
    حالا شاید بعدها نوشتم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">