یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

لوجی‌ها هم سایکو می‌شوند

سه شنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

وقتِ نصف کردن قرصم با چاقو داشتم فکر می‌کردم، شاید تنها کسانی که می‌دانند دانش‌آموخته‌های روان‌شناسی هم می‌توانند از کوزه شکسته آب بخورند، روان‌شناس‌ها و روان‌پزشک‌ها هستند. شاید آن‌ها نگویند تو دیگه چرا؟؟؟ حالا این کوچولویی که قد نصف عدس است می‌رود تا سطح نوراپی‌نفرین مغزم را دست‌خوش تغییر کند. موفق باشی کوچولو! با آب می‌فرستمش پایین. این یکی فسقلیِ ریزه میزه هم می‌رود تا اضطراب وحشتناکم را کنترل کند، دومی را هم با آب دادم پایین.

گاهی اوقات تمام آنچه که می‌دانی، در برابر تمام آنچه هستی، هیچ است.

یا شاید هم در برابر آنچه اتفاق می‌افتد.

و یا در برابر آنچه که اتفاقات از تو می‌سازند. 

یا شاید آنچه که تو در در مقابل مسائل بوده‌ای.

دانایی به چه درد می‌آید؟

چند روز پیش، تمام سیصد و هفتاد سوال تست شخصیت را در حالی پاسخ دادم که می‌دانستم دانه به دانه‌شان، روی نمودار چطور سر به فلک خواهند کشید اما با صداقت پاسخ دادم.

روان‌شناسم وقتی می‌خندد، چین بامزه‌ای زیر چشمش می‌افتد. خیلی وقت‌ها من با جواب‌ها و واکنش‌هایم چین زیر چشمش را نمایان می‌کنم. متعجب می‌شود! 

چیزهای خوبی از نتیجه‌ی تستم بهم نگفت! نگاهی بهم انداخت و گفت قبل ازدواجت هم همینطور بودی؟ نمی‌دانستم چه بگویم! فقط گفتم از زمانی که یادم میاد اضطراب داشتم ولی بقیشو؟!

خودم را گذاشته‌ام وسط، دوتایی نگاهش می‌کنیم. چه کارش کنیم؟

دکتر آرام و باحوصله حرف می‌زند. من آما آشوبم را با دست‌های در هم فشرده شده پنهان می‌کنم. شجاعتم به چالش کشیده می‌شود. چند باری بهم برمی‌خورد. چاره چیست؟ به دوردست‌ترین و تاریک‌ترین نقاطم سرک می‌کشیم. 

 

کم‌کم برای روبه‌رو شدن با بزرگ‌ترین تصمیم زندگی‌ام آماده می‌شوم...

 

کارت دوست روان‌پزشکش را بهم داد.

روان‌پزشک از پشت فریم شش ضلعی‌اش نگاهم می‌کرد، دماغ بزرگش از ماسک بیرون مانده بود. هر ده دقیقه یک‌بار آدمی جدید مقابلش می‌نشیند و او تند‌تند خودکارش را روی برگه‌های نسخه می‌لغزاند و تمام یک آدم با هرآنچه از سرگذرانده ذره‌ای ناچیز می‌شود در برابر آن فسقلی‌های صورتی و آبی و زرد.

 

 

خودم را سپردم به آنچه کتاب‌ها می‌گویند.

خودم را، این خودِ سرگردان. این خودِ رها شده در مدار.

خودم را بیش از هر وقت دیگری تنها می‌بینم.

 

آه

کاش هنوز

به بی‌خبری

قطره‌ای بودم پاک

از نَم‌باری

به کوهپایه‌ای 

نه در این اقیانوسِ کشاکشِ بی‌داد

سرگشته‌‌ی موجِ بی‌مایه‌ای 

شاملو

 

 

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۱۹)

یه سوالی به ذهنم رسید الان که زدن لایک پستای غم‌آلود مفهوم بدی رو نمی‌رسونه؟:)

پاسخ:
نه :)

بزرگ ترین تصمیم؟ :-(

پاسخ:
اوهوم

سلام یاسی قشنگ و با احساس،چه تصمیمی آخه!!؟

پاسخ:
سلام عزیزم
فعلا نمی‌دونم 

😢😢 

می‌دونم هنوز امید توی دلت موج میزنه...

پاسخ:
دارم لای منگنه‌ی تعارض و تصمیم له میشم آرامش جان :)

امیدوارم هر راهی که خیر و آرامشت توش هست به دلت بیفته... بسپر به خدا🙏🌻

پاسخ:
ممنونم عزیزم ♥️

وقتی تسلیم اون ابی ها وصورتی ها وزردها میشی 

عجیب انگار پیش خودت سپر انداختی 

ولی میدونم که پسش برمیای و حالت زود زود خوب میشه 

همینکه اقدامی کردی قدمی برداشتی برای حالت شجاعتت رو تحسین میکنم.

امیدوارم اون سختترین تصمیمه تهش شیرینی و ارامش باشه 

هوای خودتو بیشتر از اینهاداشته باش عزیزم.

پاسخ:
ممنونم موجای عزیز❤️

سلام.. خیلی خوشحالم که شروع کردی به نجات خودت 😍

حتما حال بهتر و روزهای بهتری در انتظارته.. و قطعا تصمیمات درست.

 

 

 

پاسخ:
سلام
ممنونم عزیزم ♥️

بالا و پایین زیاد دیدی..

مطمئنا بهترین تصمیم رو میگیری

آرزوی بهترین ها رو برات دادم..

پاسخ:
آره...
ممنونم عزیزم ♥️

🥺🥺🥺

بزرگترین تصمیم.

نکنه میخوای...😟

پاسخ:
عزیزم♥️
نمی‌دونم هیچی 

یاسی بعد مدتها سر زدم به اینجا

چیزی ندارم برای گفتن. اما اینجا هستم حرفهات میخونم.

پاسخ:
سلام عزیزم 😍
چه خوشحالم کامنتتو میبینم ♥️

ای جانم ...نوراپی نفرینت همیشه های باد یاسی خانم.

تو هم مثل من میتونی در جدی‌ترین موقعیت بعد طنز ببینی تو ماجرا...آخه دختر با دماغ اون بدبخت چکار داری.مطمئمم کنارت بودم از اون سیس ماسک جلو دهن و دماغ بیرون زده و لابد عینک صحنه‌ی خنده‌ای بوجود میومد که روانپزشک دستور بستری اورژانسی میداد برا هردومون .

 

پاسخ:
مرسی مرسی 😂
نمی‌دونم چون بزرگ بود زیر ماسک جانشده بود یا اعتقاد نداشت به اینکه دماغم باید زیر ماسک باشه 😁
😂😂😂😂😂 آره شاید 
  • شارمین امیریان
  • سایکو ازت دور باد لوجی جان!😂😍

    پاسخ:
    😁😁😁

    یاسی جان امیدوارم تصمیمی رو که گرفتی اونقدر مصمم باشی که هیچی و هیچکسی نتونه تغییرش بده ،اما یه سوال طرف مقابلت بابت گرفتن این تصمیم همراهه وآزارت نمیده ؟چند روز پیش گفتم خیلی شبیه زندگیمون با این تفاوت که من بیست ساله موندم تو این زندگی اشتباه و هروقت حرف از جدایی میزنم اونقدر سروصدا و تهمت می‌شنوم که ساکت می‌شم .منتظرم اون بگه بسه تمومش کنیم .منکه بریدم از زندگی بدون عشق

    پاسخ:
    شرایطت چقدر سخته 😔
    این جنگ اعصاب‌ها از هر چیزی بدتره...
    اگر این همه این زندگی برات آزاردهنده‌س، کاش یک بار تمام انرژیتو جمع کنی و جلوی همه بایستی و خودتو راحت کنی.
    من هنوز مرددم، ولی با شناختی که دارم و حرف‌هایی که این مدت زدیم، بعید می‌دونم قرار باشه اذیتم کنه. 

    سلام یاسی جانم خوبی؟دخترای قشنگت خوبن؟یاسی جون همسرت میخونه وبلاگتو؟کاش لااقل از اون قسمتی که با هم آشنا شدید رو تا به امروز می خوند،اینقدر زیبا مینویسی که آدم به فکر فرو میره،کاش ازهمسرت بخوای بخونه نوشته هاتو.

    پاسخ:
    سلام عزیزم ممنونم تو خوبی 
    بچه‌ها هم خوبن شکر
    نه هیچ وقت دلم نخواست که بخونه اینجا رو.
    ممنونم عزیزم لطف داری 

    هیچ وقت احساس خوبی نداشتم از اینکه نوشته‌هامو بخونه. 

    چیشده عزیزدلم؟😔

    یاسی مهربانم دلم گواهی بد میده😞

    پاسخ:
    قربونت برم دوست من ♥️
    به ثبات برسم می‌نویسم 
    الان خیلی بهم ریخته‌ام

    نگرانم نباش 😘

    خیلی خوشحالم واست ،حداقل تکلیفت مشخصه ،میدونی از یه جایی به بعد تنهایی و دیگه قرار نیست با وجود غم دلت هوای اونم داشته باشی ، از این به بعد خودتی و دخترات ،دیگه تمام روز رو تو فکر این نیستی که چرا به این نقطه رسیدی ؟،چرا نمیخوادت؟ ، چی کم گذاشتی ؟و هزاران چرای دیگه ،باور کن کل روزم ۲۴ ساعت کامل تمام فکرم همینه ،نمیتونم به هیچی دیگه فکر کنم ،تمام روزو منتظرم فقط یه نگاه ،یه بغل کوچولو ولی دریغ چهار ساله از نیم متریم رد نمیشه ،درسته تصمیمت دردناکه ولی از خیلی جهات باعث خوشحالیه،خوشحالم بابت روشن شدن وضعیتت

    پاسخ:
    عزیزم هنوزم تکلیفم مشخص نیست.
    هنوزم یک دل نشدم، تصمیم بزرگیه. هنوزم این این فکرا هستن و آزارم میدن.
    چهااااااار سال 😔 من همش فکر می‌کنم پس جوونیمون چی؟ برای چی به این دنیا اومدیم؟ چرا محرومیم؟ 
    من انقدر تصمیم اشتباه گرفتم توی زندگیم که واقعا از تصمیم گرفتن گریزونم و ترسیده و در عین حال تو عذابم و سرگردون...
    کاش تکلیفم معلوم بود و خودمم برای خودم خوشحال بودم...

    اگه همراهی میکنه تعلل نکن ،باور کن حیف جوونیته ،حیف عمرته ،اگه راضیه زودتر تصمیمتو بگیر برو دنبال زندگیت ،بچه ها گناه دارن اونا همه چی رو میفهمن ،نبود عشق و محبتو درک میکنن ،عصبی بار میان ،یاسی خودتو خلاص کن ،یه مدت سوگواری میکنی بعدش تموم میشه شاید تا آخر عمر یادت نره ولی حداقلش اینه که تکلیفت روشنه و تحقیر نمیشی ،یکی از آروزهام اینه بگه حرفاشو و هم خودشو خلاص کنه هم منو ،من اگه همخونم راضی میشد تا حالا رفته بودم ،منم وابستگی شدید دارم خیلی شدید ولی سخته واسم دوست نداشته شدن ،راضیم جدا شم ولی خفتو تحمل نکنم ،غرورم له شده ،امیدوارم توام زودتر به آرامش برسی .

    پاسخ:
    آره همراهمی می‌کنه. 
    البته در حد حرف گفته، در حد عمل خدا عالمه.
    آخ از خفت... از غرور خرد شده 😔
    امیدوارم همه به آرامش برسند🌷 مخصوصا تو دوست گلم ♥️

    سلام یاسی جان،کجایی؟خوبی ؟دخترای قشنگت خوبن؟

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خوبم قربونت ❤️
    بچه‌ها هم خوبن شکر.
    هستیم همین دور و ور 😁

    چه آهنگ قشنگی عزیزم

     

    پاسخ:
    😍😍😍
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">