یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

تنها مدارا میکنیم دنیا عجب جایی شده

شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۵ ب.ظ

چه کنم که زیر بار روزمرگی دفن شده‌ام!

بیش از چهار سال است که چرخه‌‌ی تکراری روز و شب گیجم کرده و یادم نمی‌آید امروز چند شنبه‌س و چندم ماه. نمی‌دانم دغدغه‌هایم زیادند یا این روتین تکراریِ بی‌بحران، آرامشی را در خود نهفته که زیر سایه‌اش پنهان شده‌ام. لابد دارم جوانی‌ام را میگذرانم و حواسم نیست.

به هر روز گرفتن دست‌های کوچک آلما و بیرون زدن از خانه عادت کرده بودیم که ناگهان سوغات نامبارک و ناخواسته‌ای از چین برایمان رسید. تازه داشتیم ورزشکار میشدیم و دوست‌های جدید پیدا کرده بودیم که یکهو در بسته شد و همه چیز حتی دیدن سُر خوردن دخترکم از سرسره و صورت کثیفِ از بستنی‌اش برایم آرزو شد و ماسک و الکل برای آلمایم خاطرات کودکی. عیدی که خودمان مهمان شیرینی‌های خانگی‌ام بودیم و سالی که بهارش چنان نکو که چهار ماه تمام حبس بودیم. نیمه‌ی اردی‌بهشت که از خانه بیرون زدیم حس میکردم برای اولین بار است که پایم را از سفینه‌م بیرون گذاشتم و باقی‌مانده‌ی کره‌ای موسوم به زمین را نگاه میکنم. و ساکنانی که نجات‌یافتگانِ غمگینی هستند در انتظار اندوهی دیگر.

و بعدتر میان این همه نیستی. میان این همه تماشای برگ‌هایی که پژمرده تا زمین، آخرین رقص آرامشان را به نمایش می‌گذاشتند، آلمای کوچک من خواهر شد. 

چهار ماه و نیم است که آمدی. این روزهایم مثل روزهایی که آلمای قشنگم را در دل داشتم پر از هیجان و خیال‌بافی نمیگذرند؛‌ اما کسی چه میداند تو کجای قلب من نشسته‌ای؟‌ نامت چه خواهد بود و وقتی بگویی مامان چگونه خواهمت گفت جانم...

نمیدانم اولین بار که چشمم به صورت کوچکت بیفتد چه شعری از چشم‌هایم بریزد یا وقتی عطر گردنت را ببویم چطور باز دلم را به عشق؛‌ این قشنگ‌ترین و دلنوازترین دارایی کره‌ی نصفه و نیمه‌مان پیوند دهی.

آمده‌ای تا قلبم را بزرگ‌تر کنی تا عشقت را در دلم جا دهی تا کودکی‌ات را به جانم پیوند دهی. هنوز نمیدانم چه حسی دارم. هنوز صدایت نزده‌ام. هنوز صدایم نزده‌ای... آمده‌ای که درد عشقم را عمیق‌تر کنی... آمده‌ای تا دردت به جانم بریزد... 

هنوز وقت نکرده‌ام آن‌طوری که برای آلما خیال‌بافی میکردم غرق در روزهایی شوم که توی ذهنم میساختم. شاید این بار بی‌هیچ رویایی یک‌باره بیفتم وسط واقعیت.

روزی که برای اولین بار صدای قلب مینیاتوری‌ش را شنیدم تنها هشت هفته از هستی‌اش گذشته بود؛ تپشی پر قدرت از موجودی بسیار کوچک آنهم توی دل من! درست مثل وقتی که تپش‌های بی‌قرار قلب آلما را شنیدم اشک‌هایم از گوشه‌ی چشم‌هایم چکید. وقتی به خانه برمیگشتم غروب بود و من توی دلم میگفتم ممنون که باز دادی آنچه را که خواستم.

مدت زمان زیادی نگذشته بود از وقتی که تصمیم گرفتیم و داشتم خیلی زود ناامید میشدم اما درست زمانی که داشتم فراموشش میکردم یکباره پرت شدم در دنیای بوهای کشنده و ضعف‌های بی‌دلیل و بعدتر یک روز صبح با چشم‌های خواب‌آلو خط‌هایی که دو تا میشدند را نگاه میکردم و انگار که بعد از سال‌ها به آنچه میخواستم رسیده بودم اشک‌هایم آرام پایین می‌آمدند و چند ساعت بعد که از آزمایشگاه برگشتم و صدای پر از عشق همسرم پشت تلفن که پشت سر هم و با تعجب میگفت شوخی نکن و بلند بلند میخندید و چشم‌های معصوم و زیبای دخترکم که وقتی گفتم میدونی اینجا چی نوشته با ذوق کودکانه‌اش گفت چییییی گفتم نوشته تو دل مامانی یه نی‌نی خیییلی کوچیکه و بعد من زیباترین و ناب‌ترین خوشحالی دنیا را در پاکی بی‌نهایت چشم‌هایش دیدم. 

در آخرین روزهای این قرن می‌آیی تا سرنوشتت را به سرنوشتمان گره بزنی. خیره شدم به راهی که نمیدانم پیچ‌های بعدی‌اش چه میشود. مدام گردن میکشم تا ببینم که چه میبینم... اما چه کسی میداند! 

نمیدانم با قلبی که با‌وجود تمام سختی‌ها، هر روز بی‌قرارتر و تشنه‌تر میشود برای زیستن؛‌ هر سال پیرتر می‌شوم یا جوان‌تر!

 

 

  • یاسی ترین

نظرات (۲۵)

هووووورا

حالا برم بخونم

پاسخ:
یاسی خوابیده بودی این کف؟

یعنی اگر بیان استیکر بزاره من بیشتر پست میزارم :))))

اینقدر قشنگ نوشته بودی که نمیتونم عصبانی بمونم از اینکه با ننوشتن لذت وبلاگ خوب خوندن رو از ما دریغ میکردی.

هم زمان که میخونم فقط یکی در میون تو ذهنم میومد وای چقدر قشنگ بیان میکنه و وای چقد بیشعوره که نمینویسه. نمیدونم بیشعور گفتن توی فضای وبلاگ خوبه یا نه. اینجا فضای فرهنگی‌تری در جریانه :)))

چرا این چهار ماه به این فکر نکرده بودم که این نی‌نی‌ی فعلا بینام اخرین روزهای قرن قراره از راه برسه! چقدر قشنگ. یاد شعر تاگور افتادم که تو کتاب مدرسه بود، واقعا انگار خدا هنوز از اینجا ناامید نشده:))

 

پ ن: زنجیر نوشتن رو پاره نکن. یکی پاره کرد، دم دراورد.

پاسخ:
هوووورا این‌گونه خشم مخاطب را خفه میکنیممممم :))
عیب نداره بگو بیشعور مرزای کامنت از پست پاره پوره‌تره :)))


عزیزم بی‌نام :)
 شعره رو یادم نیس بگو چی بود

مرسی که دلمو به نوشتن گرم میکنی رفیق :************

من همین حالاشم دم دارم D:

سالها بود، حس میکردم اینجا تنهام. به مخاطبای وبلاگم میگفتم دلیلی برای نوشتن نمیبینم. بهار ما گذشته شاید، الان که تو نوشتی، الان که یاس هم نوشته، بعد قرنی حس نکردم گم شدم. یه تیکه از هویت ماها پیش هم جا مونده. تو گوشه ی همین یاسی ترین بنفش، با عکس اون خانم حامله ی اون کنار:) انقدر عکس رو برنداشتی که دوباره شیکمت اومد جلو:دی ببین کاراتو اخه؟ :)))

که اینا یعنی بغضی ترین خوشحال دنیام براتون! سر جدت بیا بغلم. 

پاسخ:
واااااااااهاااااای صخییییی من باورم نمیشه در این تایم کوتاه دو تا از بهترینام کامنت بزارن یه لحظه دلم یه جوری شد 
بدو بیا بغلممممممم رفیققققق عاشقتم :*************

دیوونه ببین کارتو آخه؟ :)))))))))))

=))))) نظرتو میندازم تو صندوق پیشنهادات. 

 

+ شعره این بود:

هرکودکی با این پیام به دنیا می‌آید که خدا هنوز از بشر ناامید نشده است

پاسخ:
آخییی عزیزم چه قشنگگگگگ :)

چه قدر عجیب واقعا که تو کامنتا تا این لحظه مبارک فقط خودمون سه تاییم:) یاد چه روزا که نیافتادم خواهرا! 

واه واه واه! یاسی جون میبینی مردم چه بیشورن؟ 😂 من تخت تاثیر فضا قرار گرفتم، الان حس میکنم بزرگ تری باید مودب باشم😂😂😂

پاسخ:
اصلا فکرشم نمیکردم :))
واقعا چه روزایی که چقدرررر وقت تو کامنتا ولو بودیم

عزیزم :)))

زیبا بود .. از وبلاگ من هم بازدید کنید .. :دی

پاسخ:
متشکرم :)
آدرس نزاشتی 

خیییلی خیییلی تبریک میگم ^__^ و خیییلی خیییلی خوشحالم که ستاره‌ت روشنه :)

پاسخ:
ممنونم عزیزم :)
مچکرم دوست من :**

داشتم میخوابیم که یهو یادم افتاد خوندم پست گذاشتی

نمیدونم چرا ولی با خوندنش گریم گرفت 

اولین پست واسه این جوجه

قشنگ ترین خبر این روزا  که

نی نی سفید و گمبولو که هر روز داره توی شکم دوست تپلیم بزرگ میشه و منتظریم زودتر بدنیا بیاد

و هرروز قد کشیدنشو ببینیم

مثل اون یکی فندق

 

پاسخ:
عزیزدلمی شیرینی :**********

قزبونت برم من 

واااای بعد مدت ها اومدی با چنین خبری:)

مباااارکه عزیزدلم:)))))

مباااارک آلماگلی:))))))

وای یعنی واقعا اینقدر گذشت که آلمای نازت چهار ساله شد؟

چقدر پیر شدیم:))))))

پاسخ:
خیلی ممنونم عزیزم :)
:********

آره بابا آذر ۵ سالش میشه
خیلی زود میگذره...
:)

سلام عزیزم وااای چه خوب شد برگشتی ، جای خالیت هیچ وقت پر نمیشد برای ما . خوشحالمون کردی دوست قدیمی 🙂

ای جااان مبارک باشه یاسی جون . سالم و سلامت باشه ان شاءالله و کنار خواهر کوچولوش خوش و خرم .. 

وای ینی بازم ویار داری ؟ 

الان بهتری ؟ 

 

پاسخ:
قربونت برم عزیزم ممنون از لطفت :****
مرسی عزیزم سلامت باشی :)

داشتم الان خوب شدم خداروشکر سه ماه اولش بود فقط 
  • محبوب حبیب
  • سلام یاسی :)))

    چقدر خوشحال شدم نوشتی

    و چقدر خوشحال تر وقتی خبر خوبت رو خوندم.

    قدمش مبارک باشه الهیییی.

    بیا بازم بنویس :) 

    پاسخ:
    سلام عزیزم :)
    خیلی خوشحالم اسمتو میبینم :))
    ممنونم عزیزم سلامت باشی 
    ایشالا که بیام بازم! :)))

    شییییرین عسلمممم*_____* /________\ 

    گایز چه قدر خوشحالم بعد قرنی همه مونو میبینم😭🍊

    شیرین عسل بیا ببینمت/___\

     

    پاسخ:
    ای جون دلم بعلهههه :)
    :****

    بعضیا انقده قشنگ مینویسن که آدم با خودش میگه حالا من چی بگم اصن؟ :)))) تو از همونایی :***

    مارو محروم نکن از لذت خوندن نوشته هات دیگه :*

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم لطف داری :)
    :**********

    چقد خوب که بازم نوشتین .. و چه خبر خوبی .. :) قدمش پر از خیر و سلامتی ان شاءال.. :) 

     

    چقدر عجیبه که آلما داره 5 ساله میشه .. چقدر زود میگذرن روزها .. :) هنوز معلوم نیست دختره یا پسر؟ (کاش آیکون داشت اینجا! آیکون خجالت مثلا :))

     

    منم برای امسال برنامه نی نی داشتم .. ولی کرونا برنامه ها رو ریخت بهم .. فکر میکنم من جزو منتظرترینام برای رفتن این مهمون ناخونده .. 

    پاسخ:
    خیلی ممنونم عزیزم :****
    آره خیلی خیلی زودتر از اونچه فکرشو کنیم میگذره...
    نه معلوم نشده هنوز :(
    ای بابا ولش کن کرونا رو من دیگه بهش فکر نمیکنم. انگار قصد نداره بره ما هم که نمیتونیم قریز بشیم بمونیم که کی میخواد بره
    در حد رعایت بهداشت و اصول بهش بها میدم  حتی نمیخوام فکر کنم هست :(

    سلام دوست نادیده سالهای دور و نزدیک من

    تبریک میگم عزیزم

    خوشحال شدم زیاد و با خوندن نوشته هات پرت شدم به سال قبل و بارداری و زایمان و دیدن دومی-وای که عشق تمامی نداره

    پاسخ:
    سلام عزیزم ممنونم :*******
    مچکرم 
    آخیییی  ^_______^

    منم براش خط و نشون کشیدم که چه بره چه نره من سال بعد نی نی میارم :D دیگه خودش میدونه :D

     

    به سلامتی تو بغلتون بگیرید ان شاءال.. :)

    پاسخ:
    ایشالا :))

    ممنونم عزیزم :*****

    سلام

    چقدر زیبا نوشتید ناامیدی هایی که تهش پر از امیده...

    به امید سلامتی و بهروزی

    پاسخ:
    متشکرم دوست من :)
    ^______^
  • ی الف سین ــ
  • خب دیگه

    وقتشه کم کم نوای پست بعدی پست بعدی سر بدیم ^ـ^

    پاسخ:
    عزیزم :))
    :*****

    ممنونم🙏🌹🌹🌹

    پاسخ:
    :*************

    ای کسانی تنها مدارا میکنید و دنیا عجب جایی شده، وسط این مداراها یه چیزی هم بنویسید دل مخاطب گرم بمونه

    مرسی اه

    پاسخ:
    :)))))))))))
    چاکر مخاطب
  • ستاره درخشان
  • مبارکه عزیزم خوشحالم برات که زندکیت روبراهه،مواظب خودتو نینیت با ش به خصوص تو این اوضاع

    پاسخ:
    مرسی عزیزمممم 😍😍😍

    هزار بار مبارک باشه یاسی عزیز

    یاد پنج شش سال پیش افتادم و دل نوشته ای که برای آلما نوشته بودی ، چقدر زود گذشت. 

    قشنگ استعداد رمان نوشتن داری .

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم..
    آره میبینی چقدر زود میگذره ....
    😍😍😍

    عزیزدلم . هنوز هم مثل قبل قلمت آدمو میبره به یک دنیای دیگه

    تبریک میگم مامان شدن دوباره ات رو

    روی ماه آلمای نازم ببوس .چقدر دلم برای عکسها و فیلمهای شیطنتش تنگ شد

    پاسخ:
    مرسی دوست من 😍😍😍
    قربونت عزیزم 😗😗😗😗😗

    پرنده کوچک توی دلت و خود قشنگت و آلمای نازت در پناه خدا. خوشحالم دوباره پر حس و شور می‌خونمت؛ مثل دنیای کودکی‌هامون...

    پاسخ:
    ممنونم دوست خوبم 😍😍😍
    منم خوشحالم دوستای قدیمیم اینجا میبینم

    خودت و کوچولوهای نازت، خانواده قشنگتون همیشه سلامت و شاد باشید عزیزم ❤🌷

    مدتها اومدم خوندم دیدم جدید ننوشتین... هفته گذشته مجدد سر زدم دیدم به به... چی بهتر از این خبر... اونم دوره ای که اکثرا از بارداری واهمه دارن... خیلی خیلی مبارکه

    پاسخ:
    آخییی 😍
    ممنون عزیزم  😊😊😊😚😚😚
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">