یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

https://t.me/Yasitariin

یاسی‌ترین

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین در خون و اشک غوطه‌ور، ای مامِ رنج‌ها! ای میهنی که در تو به خواری مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم. زین گونه زیستیم و به هق‌هق گریستیم.

به امید آزادی

بایگانی
آخرین مطالب

چنان مستم چنان مستم من امشب...

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ق.ظ

-از وقتی تو توی زندگیمی، هرجا بدون تو برم، انگار که نصف قلبم باهام نیست.

-فقط نصف؟ این که کمه!

چشم‌هایش برق اشک دارند وقتی میگوید فقط نصف؟؟ میخندم و میگویم پررو! بازویش را بغل میکنم. دوست دارم بروم اما همیشه وقت تنها‌رفتن، خودم را کنارش جا میگذارم و شاید این، قشنگ‌ترین دلیل کنار هم بودنمان باشد.

جاده همیشه رنگ غم دارد؛ فرقی نمیکند از کدام طرف بیایی. سرنوشت مرا هم که انگار بین راه نوشته‌اند! تابلوها تند‌تند از جلوی چشم‌هایم میگذرند و خورشید که مثل کارتون‌ها، سرش را زیر لحاف شب قایم کرد، چراغ‌ها قد میکشند. میبینی جوجویی کوچولو؟! به اون کوه‌ها نگاه کن! میبینی چقدر قشنگن؟ تهران هم با همه‌ی شلوغی و دودزدگی‌اش، وقتی توی بغل کوه بزرگ لم داده، زیباست. وقتی ببرمت بستنی اکبرمشدی تجریش، وقتی بنشینیم رو نیمکت‌های دور میدون و دوتایی بستنی بخوریم بیشتر هم دوستش خواهی داشت!

بستنی دوست داری لپ‌تپلیِ مامان؟ دلم میخواهد تمام صورتت را با بستنی کثیف کنی و من دلم برای دست‌های کوچولو و چسبناکت ضعف برود.

پنج‌شنبه صبح با مادرم رفتیم سونوگرافی. تا نویتم شود دل توی دلم نبود. بابایی پیام داد چی شد؟ میگویم هنوز نشستیم. میگوید خبر بده. اعتراف میکنم که از شب قبل، کمی ترسیده بودم. اگر بگویند مشکل و نقصی دارد؟؟...

زل میزنم توی صورت دکتر که خیره شده به مانیتور. میگویم هنوز نمیدونم دختره یا پسر. میگوید باشه، بزار کارای مهم‌ترو انجام بدم، بعد میریم سر موضوع شیرین جنسیت و لبخند میزند. فکر میکنم کاش هرکاری میکرد بلند میگفت! مثلا میگفت مغزش سالمه، قلبش سالمه... ولی او بی‌هیچ حرفی فقط دستگاهش را روی شکم و مثانه‌ی در حال انفجارم میکشد. انقدر کارش طول میکشد که همه‌ی ژل‌ها جذب پوستم میشود و او دوباره یک عالمه ژل میریزد. بالاخره به حرف می‌آید؛ همه‌چیزشو دیدم، فقط باید دستاشو از جلو صورتش ببره کنار که کامشم ببینم. جوجویی کوچولوی ما دو تا دستش را گرفته جلوی صورتش و قصد هم ندارد برشان دارد! دکتر میخندد و میگوید خب حالا فعلا ببینیم دختره یا پسر شاید تا اون موقع دستاشو کنار برد. اما فیلسوف کوچک و متفکر من، نه تنها دست به چانه نشسته، بلکه پاهایش را هم روی هم انداخته و به افق خیره شده. نمیدانم به چه فکر میکند اما به هیچ‌روی تغییر پوزیشن نمیدهد!

این همه تخسی به چه کسی رفته؟

نیم ساعت هم بیشتر شده که دکتر دنبال روزنه‌ای بین پاهای جوجویی، به جستجویش ادامه میدهد که ناگهان نی‌نی، بازوهای کوچولواش را کش و قوس میدهد و شاید هم خمیازه‌ای میکشد. دکتر میگوید خب اینم از کامش که سالمه. اما پاهاشو باز نمیکنه :/

برو یه چیز شیرین بخور یکمی راه برو دوباره بیا. تا میخواهم بلند شوم میگوید صبر کن... انگار پسره. ولی برو دوباره بیا مطمئن نیستم.

مامان این دفعه حوصله نمیکند و مینشیند توی اتاق انتظار. وقتی برمیگردم کمی تکان خورده و دکتر میگوید اگر یه لحظه نگفته بودم پسره، الان با اطمینان بهت میگفتم دختر! ولی چون حرفم دو تا شد نمیتونم چیز قطعی‌ای بهت بگم. لازمه که تغییر پوزیشن بده که نمیده! نگاهم روی مانیتور است و دریاچه‌ی کوچک توی دلم را نگاه میکنم. ناگهان انگار قلمویی رنگی را توی لیوانی آب فرو کرده باشی، رنگی با فشار پخش میشود و من متعجب میگویم چی بود؟!! دکتر با خنده میگوید دیدی؟؟؟؟ جیش کرد! هر دو انقدر میخندیم که صدایمان میرود بیرون و منشی می‌آید پیش دکتر و با تعجب نگاهش میکند. دکتر میگوید اولین بارمه حین سونو یه جنینو میبینم که جیش میکنه! بعد ادامه میدهد اصلا معلوم نیست کِی تغییر پوزیشن بده؛ هروقت پاهاشو باز کنه میشه فهمید دختره یا پسر. شاید یه ساعت دیگه، شاید فردا... حالا تو میخوای دو هفته دیگه دوباره بیا.

دوباره خنده‌ام گرفته! تشکر میکنم و میروم پیش مامان. میگوید چی شد؟ میگویم هیچی، انقدر بهش گیر دادیم پاهاشو وا کنه آخر سر شاکی شد گفت شاشیدم تو این سونوگرافیتون ولمون کنین :))

شکر خدا که کوچولوی بی‌اعصابم سالم است! فقط مثل مامان و بابایی‌اش حوصله گیر ندارد و دوست دارد توی حال خودش باشد.

میگویم ماماااان، تپل نبود؟ مامان میگوید چرا ماشالله انگار لپاش پیدا بود.

خدایا شکرت... سلامتی فرزندم چیز کمی نیست.

بعدازظهر میروم پیش همان دوستم که ماماست. از اول بارداری مرا ندیده بود. گفت فکر میکردم الان از در تو نمیای! چقدر لاغر شدی. البته این اصلا بد نیست مهم اینه که هر کسی از قبل توده‌ی بدنیش چقدر بوده. اگر قبل از بارداری خیلی لاغر بودی و الان هم این همه لاغر شده بودی نگران‌کننده بود. میگوید برو رو تخت بخواب دوست دارم منم صدای قلبشو بشنوم. با دستگاه مخصوصش صدای قلب جوجویی را میشنود... میگوید ببین چقدر پرتوان میزنه :) شکمم را با متر اندازه میگیرد و میگوید اندازه‌اش دقیقا به بیست هفته میخوره. وقتی با شتاب از روی تخت بلند میشوم میگوید چی کار میکنی؟؟؟ اینطوری کنی کمرت داغون میشه! یادم میدهد که آرام بلند شوم و کمی دیگر هم راجع به انواع نشستن‌های صحیح برایم توضیح میدهد.

تازه رسیده بودم خانه و دوش گرفته بودم و هنوز حوله تنم بود که همسرم آمد؛ همان‌طور نصفه خیس و با حوله بغلم کرد و گفت دلم برات تنگ شده بود... کجا رفته بودی دختر بد؟ بچمو کجا برده بودی؟! سرم را گذاشتم روی سینه‌اش و چشم‌هایم را بستم.

صبح که در بالکن را باز کردم و سینه‌ام پر از مهربانی شد، داشتم فکر میکردم، وقتی بتوانم عین همین حال خوبی را که دارم برای کسی آرزو کنم، حتمن دلم از کینه خالیست. از دلم گذشت: خدای خوبم همین سبکی و خوشبختی را برایش آرزومندم. مگر نه اینکه غرق نعمتم کردی، بی‌که لحظه‌ای فکر کنی، لایقم یا نه؟ 


  • یاسی ترین

نظرات (۴۱)

  • دُختَرَک ツ
  • یاسی؟! ...
    چرا من هر موقع پُست آی ِ تو رو میخونم، بغضی میشم؟ :)

    خدا رو شُکر جوجه ت سالم ِ 3> :* :* ای جانممم :* :*
    من خیلیییی کارآ با جوجه ت دارم آ :))) به جوجه ت بگو، واسه سلامتی ِ جوجه دخی خاله منم سفاااارشی دعا کنه، دو هفته دیگه دوباره وقت اکوی قلب داره، ان شالله که نرمال باشه 3> :)
    پاسخ:
    ای جانم :) نمیدونم والا من خودمم همیشه بغض میکنم!

    الهیییی 
    کوشولوی نازنین... حتمن حالش خوبه و قلب یه ذره‌ایش سالمه. نگران نباش
    :*
  • نسترن قدیم
  • این نوشته کافی بود برای پر کردن چشمهام تو اداره .. چه قدر نیاز داشتم تا کسی نبود و اجازه میدادم این بغض میشکست با این متن .. 

    " بی انکه لحظه ای فکر کنی لایقم یا نه .. " 

    من این روزها میترسم خدا نگاهش رو ازم گرفته باشه .. میترسم فراموشم کرده باشه .. برام دعا میکنی آبجی یاسی ؟ پره آشوبم .. 
    پاسخ:
    الهیییی

    امکان نداره بگیره عزیزم. امیدتو از دست نده 
    چشمممممممم

    برا آرامشت دعا میکنم گلم
    ای خدا یاسسسسیییییییییییییی این بچه ی بی اعصاب تو دل منو برد اصن ضعف کردمممممممممم:)))))))))))))) خدا رو شکر که سالمهههههههههه عزیزم چقدرم با حجل و حیا بابا یه جور بشین ما مردیم از فوضولی خوو:))
    یاسی من وقتی میخواستم به دنیا بیام مامانم میخواست زایمانش طبیعی باشه دکتر گفت نمیشه ..دلیلش هم این بود که بچه مدفوع کرده و اگه بخوای طبیعی باشه ممکنه مدفوع خودشو بخوره و فِرت بشه... مامانم میگه از همون اول ری... به دنیا  و   اومدی:))


    تجربه ی اولین جیش سیبت مبارک :))♥
    پاسخ:
    عزیزم :) 
    حسابی گذاشتتمون سرکار!


    :)))))))))) تو دیگه خیلی بی‌اعصاب بودی بچه!

    مرسی گلم :*
    راستی این طرز نشستن عالمانه اثرات شجریان گوش دادنه ااا گفتم وارسته میشه دیدی:))
    پاسخ:
    :)))))))))) آره دیدی؟؟؟؟؟ 
    به کی رفته واقعا این همه تخسی؟؟؟

    پاسخ:
    :))))))))))

    میخوام بگم باباش ولی یادم میاد خودمم دست کمی ندارم :)
    ااااااای جاااان
    چه پست باحالی بود
    یاسی خوب معلومه تخسیش به کی رفته . به مامانش
    شک هم نکن
    منم کلی ذوق کردم چه برسه به تو
    زود بیاد این نی نی کشت مارو

    پاسخ:
    آخی عزیزم :-) ♥ ♥ ♥
    :***


    آبرو ندارم پیش هیچ کس :))) همه میدونن بچه ام به کی رفته لجبازه!
    ای جانم.... کلی دلم براش ضعف رفت .... جوجو کوچولوی ناز.... وروجک جون.... کلی انرژی بهمون داد با این شیطنتاش. عزیزم... کلی بوس به صورت کوشولوی معصومش...
    یاسسسی؟ دلت خیلی بزرگه گلم.... خییییییلی.... چشمام پر شد... 
    خدا رو شکر برای دلتنگیهای بابای جوجو واسه مامان یاسی مهربونمون... 
    دوستت دارم یاسی جانم. بوس بوس
    پاسخ:
    الهی :-) 
    مرسیییی خاله نرگس مهربون ♥♥♥♥
    ممنون عزیزدلم :*

    منم همینطور 
    بوس بوس
    ای جان 
    انشالا همیشه انتظار خوش, خوشبختی, سبکی, آرامش و یک دنیا عشق...
    یاسی حالا که از همیشه یاسی تری و حالا که یادگرفتی ببخشی و بگذری لطف میکنی تو لحظه های آرامشت برای من دعا کنی
    پاسخ:
    ممنون گلم ♥ مرسی دوست خوبم :**
    حتمن....
    خیلی خوب بود
    خیلی
    مرسی
    خوشبختیتان ماندگار،لبخندتان همیشگی
    وفرزندتان سالم وپرازخیروبرکت باد
    پاسخ:
    ممنون عزیزم :-) 

    مرسی گلم ♥♥♥♥
    دلم می خواست 

    بین شب ها و روزهات 

    بین دست هات و نفس هات 

    بین بوس ها و لب هات 

    چنان سر گردان شوم 

    که نفهمم دنیا کدام طرف می چرخد....

    چرا می چرخد 

    نارنجی!

    دلم می خواست بین خنده ها و موهات 
    اسم تو را صدا بزنم 

    وقتی گفتی جانم 

    جانم را از نبودنت نجات دهم 

    با یک نگاه......

    "عباس معروفی"
    ~~~~~~~~~~~~
    سلام مامان یاسییی :-*
    چقدر زیبا روایت می کنی تو دختر:-*:-*:-*
    ای بابا...شما هم تا سر می زاری صب میشه!!:)))
    صدا سیما اینجور سان سور نمی کنه هااا  B-);-):))))
    فدای نی نی شاشور یاسی جونم :-*:-*
    خدارو شکر سلامت هست...مهم همینه :)وقت داری برای بعدی و بعدی,وبعدی؛)
    خدایا شکرت...:-*


    پاسخ:
    چه شعر قشنگی... ممنون 


    سلااااااااااااام عزیزم :-) 

    :)))))))))) خیلی خوب بود! واقعا هم دیشب تا سر گذاشتم خوابم برد 

    عزیزدلمی :******
    ♥♥♥♥♥
    دلم میخواد بارها این پست رو بخونم...با تمام وجودت ببخش ..زندگی تو لایق نور..تنها نور و پاکی..
    پاسخ:
    آخیییی عزیزم :-) 

    ممنون گلم ♥
    دوست دارم یاسی
    ان شاالله همیییییشه لحظه هات سرشار از خوشی
    پاسخ:
    ای جانم منم همینطور گلم :-) 

    ممنون عزیزم ♥
    ای جاننن وروجک
    دخترک منم همین بلاهاروسرم آورد درنهایت تو سونو سلامت نوبت دوم که پنج ماهگی افتخار داد جنسیتشو ببینیم،خخخ
    خدارو صدهزاربار شکر که خوبی یاسی،از ته دلم خوشحالم

    پاسخ:
    آخی عزیزم :-) 
    منم واسه غربالگری دوم رفتم دیگه... ولی افتخار نداد :|

    ممنون گلم :*
    الهییییییییییییی....پس مراقب باش زیاد بهش گیر ندین شماها:)))))))))))))
    خداروشکر همه چی خوبه و انشاالله به همین خوبی هم میگذره ****)))
    پاسخ:
    :))))

    ممنون گلم ♥

    چه نقاشی قشنگی داری کنار صفحه . از هر عکسی قشنگتر . نگهش دار حتما . بچه ت بزرگ بشه این نقاشی رو عاشقش میشه . از صدتا عکس هم بهتره چون هیچ عکسی نمیتونه به اندازه نقاشی احساس داشته باشه .
    پاسخ:
    آخی راس میگی :-) 

    سلااااااااااااااااااااااااااااااااام ا
    اوخی چه بچه باحالی جیش کرد واقعن؟عکس بغل وب عااااااالیه نویسا و شااااد و سالم و خوشبخت و همه چی تماااام باشید :-)
    پاسخ:
    سلاااااام عزیزم :)
    بعله جیشید :)) 
    ممنون عزیزم بله کار دوست هنرمندمه "نغمه ماه" 
    متشکرم عزیزم :*****
    سلام یاسی جونم
    من اینبار بغض نکردم باورت میشه از اول پستت لبخندم هی کش میومد
    آخرشم با جیش جوجویی دیگه نیشم تا بناگوش وا شد
    ووی من عاشق جوجویی ام.جیگر منننن
    پاسخ:
    سلام عزیزمممم
    ای جانم :)

    الهییی :)
    عزیزی 3>
    از وقتی این رو صبح خوندم برای دو سه نفر تعریفش کردم... اون هم با چه ذوقی! :)

    خواهر من هفته پیش رفت سونو؛ جوجه اش پسر'ه. از خدا می خوام خودش مراقب همه مامانایی باشه که جوجه تو دلی دارن... 
    برای خواهر من دعا کن یاسی جان... جوجه اش که به دنیا بیاد خیالم راحت میشه... 
    خدایا می سپرم به خودت... خواهرم و یاسی و همه مامان های جوجه ها رو... و خودِ جوجه ها را... 
    صورت نازنین جوجه ات رو می بوسم 
    پاسخ:
    آخی :)))

    الهیییییی مبارک باشه خاله :)
    ایشالا...
    ممنون عزیزم 
    سلااااام
    الحمدالله 100 بار:-):-)
    خدا رو شکر که این قدر شادی و عمیقا احساس خوشبختی میکنی.
    انشاالله بیشتر از این روحت به اعماق سعادت و

     بهروزی پرواز کنه.

    آرامشت مستدام@-}--:-)
    پاسخ:
    سلام عزیزم
    ممنون :)
    متشکرم دوست من :***
    خداروشکر:)
    پاسخ:
    مرسی عزیزم :)
  • و ما ادریک ما مریم؟
  • مگه جنین تو آدم دستشویی میکنه؟
    یاسی؟؟؟ واقعا؟؟؟ من نمیخوام کسی تو من دستشویی کنه
    پاسخ:
    :)))))))))))))))))))))))))))))))))
    :)))))))
    وای خیلی خوب نوشتی!
    ای جاااااااااانم عزیزمممممم چقدر تو بانمکی :)


    آره دیگه مریم جان. پس فک کردی جیشش کجا میره؟ دکتره میگفت از وقتی مثانه‌اش شکل میگیره کار میکنه و میجیشه!
    دقیق نمیدونم اما حدس میزنم جیشش تو مایع آمنیون پخش میشه. بعدم یه جوری تصفیه میشه دیگه. حتمن میره تو خون من :|
  • مامان محمد امین
  • عزیزمی این نی نی ناز هم که عین پسرمن عشوه میاد.منم تاروز تولد جنسیتش رو نفهمیدم.کلی به جیشش خندیدیممممممم
    پاسخ:
    آخیییییییییییییی واقعا تا روز تولد؟؟؟؟؟؟؟؟ چقدر بامزه!

    :)))
    سلام یاسی عزیزم :)
    ای جونم به نی نیِ نازِ شما :*
    ایشالا همیشه لحظه هات پر از آرامش و عشق باشه گلم :*
    پاسخ:
    سلام عزیزممم
    فدااات 

    مرسی عزیزم :******** 3>
    آخیییییی خدا رو شکر :***
    پاسخ:
    :)
    :********
  • زهرا از خوزستان
  • ای جانم با این جوجوی گل ..خداروشکر که سالمه....
    پاسخ:
    :-)
    مرسیییی عزیزم ♥
    روایتِ زیبا و دلچسبِ یک زندگی، ملت چرا با خوندنش بغض می‌کنن :|
    چه خوب که سالمه. برای این مسافر کوچولوی دوست‌داشتنی اسپند دود کن.
    پاسخ:
    :))) خودمم بغض میکنم آخه! البته من همیشه وقت خوشحالی و احساسات خوب هم اینطورم. ملتو نمیدونم !!

    ممنون :-) 
    ای جانم. باشه ممنون.
    خیلی خاطره ی با مزه ای بود نمیدونستم جنینم جیش میکنه :(
    واسه کی آرزوی خوش بختی کردی...نگو که درست فهمیدم :\
    شاید منم وقتی بچه دار شدم انقد دلم مهربون بشه...ولی الان امیدوارم کر و کر واسش بباره😡
    پاسخ:
    :))

    آره درست فهمیدی!!


    کر و کر بباره :))))))))
    خوب گذاشتتون  تو خماری .الهی سالم باشه  زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه  دختر و پسرش  فرقی نمیکنه. خلقت خدا رو بچه توشکم مادر جیش میکنه  عفونتنمیگیره ولی وقتی میاد بیرون پنبرزش  دیرر بشه  عفونت و تب و...... .
    پاسخ:
    آرههه وروجک!!
    ممنون عزیزم :-)

    اوهوم. کلا همه چیزیش شگفت آوره 
    فک کنم تا حالا برات کامنت نذاشتم...نمی دونم!!!
    وقتی اولین بار وبلاگتو خوندم خیلی ناراحت بودی،خیلی خیلی!
    نا امید و خسته ، اما الان که این پستتو خوندم یک لبخند بزرگ اومد روی لبم،واقعا برات خوشحالم
    شاید خنده دار باشه اینو بگم اما وقتی دیدم یکی از دوستام خوشحاله کلی حالم خوب شد
    قسمت دوستش خنده دار به نظر میاد،اما حس می کنم دوستیم(:
    پاسخ:
    آخییییی منم حس میکنم اولین کامنتت باشه. چیزی یادم نیست.
    ای جانم :) خنده‌دار نیست! چون منم نسبت به خواننده‌هام حس دارم. کسایی که شاید هیچ‌وقت نبینمشون.

    دوستمی دیگه :) :** 3> همیشه خوش باشی عزیزم.
    فسقلیه من بدنیا امد از همه میخام واسش دعا کنن زود زردیش خوب شه.
    یاسی جون نی نی تو دخملی. بچم حیا کرده پاشو باز کنه ای جونم
    پاسخ:
    مبااااااااااااااااارکه :)
    ای جوووونم عزیزم اوخی کوچولو زرد شده :( عیبی نداره زود خوب میشه. اغلب بچه‌ها زرد میشن.
    ای جانممممم ذوق کردم :) راستی دختر بود یا پسر؟

    شایدم دخمل باشه این جوجوی ماخوذ به حیای ما! ولی نمیدونم چرا حس میکنم پسره. یه پسر که فعلا شومبولش خیلی ریزه :)))))
    سلام یاسی جوووون چقدر خندیدم سر این پستت.عزیزم جوجویی رو بگو چیکار کرده...
    میشه از این حال خوبت برای من هم آرزو کنی؟؟ آرزو کنی که بتونم ببخشم...سبک بشم مثل پرنده ها
    پاسخ:
    سلام گلممم :)
    آرهههه پدسوخته!


    بلهههه حتمن عزیزم :) :** 3>
    سلااااامممم مامان قشنگه کلی خوشحالم که دوباره پیدات کردم
    من سحرم وبلاگ یه دل خوشی احمقانه ! بابا لنگ دراز داشتم یادت ؟ که به لطف بلاگفا کلا منهدم شد و من موندم و حوضم !
    برات کلی خوشحالی کردم وقتی زندگی پر از عشق و رنگت دیدم اون سیاه و سفیدا جاشو داده به سبز و زرد و قرمززززززززز
    به خاطر صبر و مدیریت مامان خانوم تبریک داری فراوان
    میدونم که دیگه نمینویسم اما حاللم زیاد خوب نیست برات جدا یه پست میزارم و شماره ام رو میذارم باید تصمیم بگیرم اما به تنهایی نمیتونم میترسم باز اشتباه کنم زیادی سردم و باز بی توجه ...اگه ممکنه بهم کمک کنی و یه مشاور بهم معرفی کنی عزیزم ممنونت میشم چون چند تایی که قبلا میشناختم رفتم نتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم و نفهمیدمشون
    مرسی عزززیزم
    پاسخ:
    سلاااااام گلممم.  چه خوب شد پیدا شدی... بعله که یادمه. خیلی دوست داشتم وبلاگتو 
    ای جانم ♥ ممنون عزیزدلم 
    ممنون دوست من
    شمارتو سیو کردم. موزیانه دیدمت خانوم خشگله.ولی هنوز برات پیام نزاشتم :)) سر فرصت پیام میدم
    امیدوارم بتونم کمکت کنم... شماره استادمو برات میزارم حالا... امیدوارم به دردت بخوره.
    عزیزی

    ماشالله دختر خانوما چه فوران احساسی کردن با کامنتاشونا!!!همه تون بچه دوس دارینا! خخخخخ بیشتر از شما ها اینا ذوق میکنن اوخی
    پاسخ:
    آرههههه ;-) 
    سلام یاسی جونم .من از طریق وب شما وب یخ داغ رو میخوندم ولی الان نمیتونم برم تو وبش شما ازشون ادرسی خبری داری؟
    پاسخ:
    سلام عزیزم 
    اتفاقا بعد از مدتها ک بیخبر بودم ازش یه کامنتی برام گذاشته نمیدونم تو این پستمه یا قبلی.
    من همون روز رفتم وبش. هنوز چیز جدیدی تو وبش ننوشته.
    چه احساسات غریبی..چقدر برای من این چیزا پیچیده و عمیق و غیر قابل باوره. تپیدن دو قلب در بدن واقعا عجیبه! نیست؟
    پاسخ:
    خیلی... حتی برای منم که در حال تجربه کردنشم عجیبه! بعد فک کن این حبه انگور انقدر بزرگ شه که مثلا بشه سه کیلو و از بدنت بیرون بیاد!! چجوری آخه؟؟؟ :))) ؟ چطور جا میشه؟ 
    بعد فک کن الان فقط بیست و پنج سانتی متره و سیصد گرمه ولی قلب داره مثانه داره مغز داره... حس میکنه میشنوه میفهمه... خیلی شگفت آوره
    چه آرزوی ساده و زیبایی برای نی نی کردید
    منظورم پارگراف آخر هستش
    پاسخ:
    :-) 
    برای نی نی نبود دوست من...
  • آقای سر به هوا ...
  • سلام یاسی خانوم
    پست آخرتونو خوندم ! سبک نوشتنتون رو دوست دارم
    اگر با تبادل لینک موافقیین منو با عنوان " دلنوشته های آقای سر به هوا " لینک کنید و بعد خبرم کنید تا منم لینکتون کنم
    راستی ! یادتون نره عنوان لینک + آدرس وبتون رو برام بفرستیین
    منتظرتونم
    پاسخ:
    سلام متشکرم.
    باشه لینکتونو میزام. شما هم هرجور راحت بودی با هر اسمی. نخواستی هم نزار ! سخت نگیر :))
    فسقلیه من پسره.انشاا... سالم باشه عزیزم پسر و دختر بودنش فرقی نداره.به خودت خوب برس نی نی تپل میخایما
    پاسخ:
    الهییییی فدااااش :)
    آره واقعا فرقی نداره عزیزم

    چشمممممم!
    من حسابی بهش میرسم. از انواع خوراکی و مکمل. تو سونو هم قد و وزنش طبیعیه. ولی شکمم نسبت به کسایی که باهام هم‌ماهن کوچیکه :((
    من شیکم گنده گلابی میخوام!!
    یاسی جون منم اصلا شکمم مشخص نبود.حتی یه ترک هم نخورد شکمم تا 8 ماه یدفه تو ماه نه منفجر شدم.بزرگ شدن شکم از ماه 7 به بعد منتظرش باش.
    اره عزیزم سایز بچه ربطی به اندازه شکم نداره.
    انشاا... صحیح و سلامت بارت رو زمین بزاری گلم.
    پاسخ:
    آخیییی چه بامزه
    من عاشق شکم یزرگم :)))  همه نمک بارداری به اون گلابی خوشگله
    ممنون دوست مهربونم ♥♥

    به بوس گنده هم از پاهای کوچولوی جوجوت :*****(
    حالا چیکارش دارین فیلسوفو؟؟!!
    میخواد بذاره اون آخر کار شگفت‌انگیزناک‌تون کنه :))


    پاسخ:
    نه دیگه اصرار نمیکنم بهش میترسم این دفعه کار دیگه ای کنه :|
    یا میدل فینگر نشون بده!


    میدل فینگر :))))

    غرب‌زدگی این نسلِ جدید رو پیش از تولد هدف گرفته و کمر به تباهیشون بسته

    پاسخ:
    :))))))))))))))))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">